هموطنان عزیز ایرانی و افغانستان

همانطور که در صفحه اول آمده است، نمایشگاهی در شهر بُن تحت عنوان »چنگیزخان و میراث او« برگذار شده است که تا ٢۵ سپتامبر ادامه دارد. این نمایشگاه میخواهد بقول خود »تصویر نادرستی« را که در اذهان عمومی نسبت به قوم مغول وجود دارد تصحیح کند. تا آنجائیکه موضوع مربوط به  دوستی بین ملت ها، آشتی و زدودن کینه های تاریخی می شود، نمیتوان مخالفتی داشت، ولی تجلیل از شخص چنگیزخان در شأن یک کشور دموکراتیک نیست. ما چنگیز را یک جنایتکارجنگی میدانیم که خون صدها هزار هموطن ما را ریخت، دستاورد های تمدن پیشرفته ما را نابود کرد و ما را از قافله تمدن عقب نگه داشت. دراین نمایشگاه هیچ یادی از قربانیان این فاجعه تاریخی نشده است، ولی چنگیزخان به عنوان قانونگذار، قهرمان ملی و نزدیک کننده ملت ها بیکدیگر و  قوم مغول به عنوان نمونه »مدارای دینی« و مروج فرهنگ جلوه داده میشوند. 

برگ سبز مقاله آلمانی این شماره را (صفحه ٤) همراه با نامه ای اعتراض آمیز نسبت به یک جانبه بودن این نمایشگاه به مسؤل نمایشکاه فرستاده است. شما نیز دراین اعتراض شرکت کنید، بخصوص اینکه قراراست این نمایشگاه از ٢٦ اکتبر ٢۰۰۵ تا ٢۹ ژانویه ٢۰۰٦ در موزه مردمشناسی مونیخ نیز برگذار شود وشاید هم روزی به هامبورگ بیاید. همچنین باید نمایندگی های سیاسی ایران و افغانستان از مسئولین بخواهند که از قربانیان مغول دراین نمایشگاه ها یاد شود.  به خاطرداشته باشیم که یهودیان به حق از هرفرصتی برای زنده نگهداشتن خاطره قربانیانشان استفاده میکنند. قتل و جنایت مشمول مرور زمان نمیشود.

دکترهادی رضازاده

»آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند« .

حمله مغول در سال ۱٢۱۹ میلادی  بکشورهای ما شروع       شد و٤۰ سال ادامه داشت. نتیجه کوتاه مدت آن تسخیر ماوراءالنهر، افغانستان امروز، ایران، آذربایجان، قفقاز،بین النحرین و مناطق دیگرهمراه باکشتار، قتل هام وخونریزی بود، ولی پیامدهای دراز مدت آن تا امروز گریبانگیر ماست.

آنچه را آن زمان برمردم  افغانستانِ امروز و ایران گذشت، نمیتوان در یک مقاله گنجاند. ما فهرست وار به چند حادثه اشاره میکنیم.

بخارا قبل از حمله مغول یکی از مراکز شکوفای بازرگانی و دانشگاهی آسیای میانه بود که چندین کتابخانه نفیس داشت. سی هزار جمعیت این شهر قتل عام شده و شهر به ویرانه ای تبدیل شد. یکی از ساکنین این شهر که جان سالم بدر بوده بود، چنین گزارش کرد: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند. نوشته اند که تعدادی ازساکنین شهر به مسجدجامع شهر پناهنده شده بودند و از ترس میلرزیدند. ناگهان چنگیزخان شخصاً سوار براسب وارد مسجد شده و سکوت وحشتناک مسجد رابا این سخنان شکست: <شما ازخود میپرسید که من چه کسی هستم. من شلاق خداوندم. من انتقام قدرت جاودانی الهی بوده و برای نابود کردن شما فرستاده شدم.> (نقل از Hans Wagner در مقاله مغول ها، رجوع شود به سایت اینترنت  www.euroasiatischesmagazin.de

سمرقند و بلخ با وجود تسلیم شدن سرنوشتی بهتری نداشتند.

مغول ها در شهر مرو که یکی از معروفترین مراکز علمی دنیای اسلام بود، ۱۳ روز مشغول کشتن انسانهای بی گناه بودند. مورخین شمار کشته ها را ۱۳۰ هزارنام برده اند. کتابخانه های شهر که از افتخارات جهان اسلام بود به آتش کشیده شد.

نیشابور بواسطه مقاومت دلیرانه اش به شدت مجازات شد. در اینجا مورخین از کشتار همه مردم این شهر سخن میگویند. تنها ٤۰۰ صنعتگر باقی ماندند که توسط مغول برای کار اجباری به مغولستان منتقل شدند. ازشهرهای دیگر نیز صنعتگران مارا برای کار اجباری به مغولستان بردند.

شهر زیبای ری که  ۳۰۰۰ مسجد داشت و صنعت کوزه گری آن معروف بود، به ویرانه ای تبدیل شد، بطوریکه امروز فقط نام آن باقی مانده است.

مردم هرات بعد از تسخیر شهر در برابر فرماندار مغول قیام کردند و بشدت مجازات شدند. ٦۰ هزار انسان قتل عام شده و فقط ٤۰ نفر توانستند جان سالم بدر ببرند و اینان در نقطه ای در خارج شهر پناه برده و با خوردن گوشت انسان، سگ و گربه و حمله به کاروانها به زندگی خود ادامه میدادند.

از ذکر جنایت های غم انگیز مغول در شهرها و مناطق دیگر صرفنظر کرده و به.ویژگی های حمله مغول اشاره میکنیم:

لشکر مغول دراین حملات (برخلاف آنچه درگذشته مثلاً در حمله اسکندر و اعراب دیدیم) برای <فتح، کشورگشائی و یا تبلیغ و ترویج فرهنگ و یا دین خاصی> نیامدند. معمولاً فاتح یک کشور تا اندازه ای میکشد و ویران میکند که برای تسلیم شدن مردم لازم است و چون میخواهد درآنجا بماند، میکوشد تا حداقلی از زیرساختهای اقتصادی را برای لشکریان و اتباع خود حفظ کند. اسکندر درست است که تخت جمشید را آتش زد، و لی در سالهای بعد به ساختن شهرهای جدید دست زد. اعراب نیز بعد از شکست دادن ارتش ایران دست از ویرانی و غارت برداشتند و مبلّغ یک تفکر دینی جدید شدند.

ولی حمله مغول از یک ویژگی <تمدن ستیزی> برخوردار بود. به هرجا میرسیدند، سیستم ابیاری را نابود کرده و قنات هارا کور میکردند. درجاهای دیگر سدهارا ویران کرده و آب را به شهر ها هدایت میکردند. محقق آلمانی Ferdinandy  می نویسد: <چنگیزخان نابود کرد، کشت، مردم را به بردگی گرفت و خیلی از اهالی یک تمدن بزرگ را با خود خارج کرده و به مغولستان منتقل کرد. مغول ها تمدنی را که قرن ها برای آن تلاش شده بود، نا بود کردند. این نابودی آگاهانه و عمدی صورت میگرفت و نه تنها همراه با خشونت و انتقام، بلکه توأم با لذت بود.  فرزندان چنگیز شهر های توران را یکی از بعد از دیگری تسخیر کرده و قنات های این شهر هارا نا بود کردند.>

ما دراینجا به قول مورخین اسلامی کفایت نکرده و میکوشیم از زبان مورخین غربی که انگیزه ای برای بزرگ جلوه دادن این جنایات ندارند، واقعیت را بیان کنیم. ویل دورانت در اثر جاودانی ۱٨ جلدیِ  »تاریخ تمدن« خود در مورد مغول از قول مبلغ مسیحی »جووانی د پیانو کارپینی« که از مغولستان دیدار کرده بود، مینویسد: <این جماعت هرچه بدستشان میرسید، حتی شپش را میخوردند و  ازخوردن موش صحرایی، گربه، سگ و خون آدمی بدشان نمی آمد.> (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فارسی، چاپ ششم، شرکت انتشارات فرهنگی و علمی، تهران ۱۳۷٨، جلد ٤، بخش اول، صفحه ٤٢۹). اگر فرهنگ غذائی ملت هارا ملاکی برای میزان تمدن آنان بدانیم، بازهم حداقل اعراب به خوردن ملخ قناعت میکردند و خون انسانرا نجس میدانستند! ویل دورانت مینویسد: <هیچ یک از تمدن های تاریخ چون تمدن اسلام دچار چنین ویرانی ناگهانی نشده است… (قوم مغول)   نیامده بودند که فتح کنند و بمانند، بلکه میخواستند بکشند و غارت کنند و حاصل آنرا به مغولستان ببرند. وقتی موج خونین مغول بازپس رفت، آنچه برجای ماند عبارت بود از اقتصادی بشدت آشفته، قناتهای ویران یا کور، مدرسه و کتابخانه های سوخته، دولت های چنان فقیر و ضعیف و ازهم گسیخته که قدرت اداره کشور را نداشتند و نفوسی که به نیم تقلیل یافته و روحیه باخته بودند.> ویل دورانت این فاجعه را یکی از عوامل عقب ماندگی آسیای باختری در قرن های آینده دانسته و می نویسد: <این عوامل بود … که فقر و فلاکت و ویرانی را جایگزین رهبری جهانی آسیای باختری کرد، و ده ها شهر آباد و معتبر شام و بین النحرین و ایران و قفقاز و ماوراء النهر راه فقر و بیماری و عقب ماندگی کنونی دچار کرد.>  درترجمه این اثر بجای» عقب ماندگی« از »انفعال« Tatenlosigkeit نام برده میشود، که ما امروز دراین کشورها شاهد آن هستیم.

 Durant, Kulturgeschichte der Menschheit, Band 5, Köln, 1985, Seite 600

ویل دورانت با قاطعیت چنین نتیجه میگیرد که اسلام از سال ۷۰۰ تا ۱٢۰۰ میلادی به مدت پنج قرن <ازلحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانشوری، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.>

بنا براین باید ابتدای قرن منحوس سیزدهم را آغاز عقب ماندگی کشورهای  آسیای غربی و اسلامی و شروع سبقت گرفتن اروپا دانست. مغول با حمله خود رشد اقتصادی و فرهنگی سرزمین های مارا حد اقل دویست سال عقب راند. پیشرفت اقتصادی و توسعه فرهنگ تمدن چون نهالی است که باید بطور مداوم و بدون ایجاد وقفه رشد کند. جمعیت، رشد شهرها، امنیت اقتصادی، حمایت از صنعتگران و پیشه وران، رشد سالم بازرگانی، انباشت سرمایه مفید و درگردش و تداوم وسازماندهی علوم از شرائط اولیه رشد است. دنیای اسلام در ظرف ۵۰۰ سال دراین زمینه ها پیشرفت کرده بود و قوم مغول حاصل این زحمات را نابود کرد:

کشاورزی پیشرفته به نظام دامداری عقبگرد کرد: زمین های مفید کشاورزی به مراتع دامداری تبدیل شد. رشیدالـدین   (۱٢٤۷/۱۳۱٨) مینویسد که در سال  ۱٢٩۵ (یعنی حدود ۷۰ سال بعد از حمله مغول) فقط یک دهم زمین های حاصل خیز قابل کشت و کار بود. منطقه بلخ که به انبار گندم خراسان ومرکز تولید ابریشم شهرت داشت، نابود شده بود.

شهر نشینی که یکی از شرایط اولیه رشد اقتصادی است، دچار وقفه شده  و به عقب رانده شد. در فاصله سالهای ۱٢٢۰ تا ۱٢٢٢ تقریباً همه شهرهای آباد خراسان که مراکز تجاری، صنعتگری و فرهنگی بودند (مرو، بلخ، هرات، توس، نیشابور و …) به ویرانه هایی تبدیل شدند که تا پایان قرن سیزدهم نیز نتوانستند آباد شده و قد راست کنند. تعداد کشته شدگان را فقط در خراسان بیش از ۵ میلیون تخمین زده اند. ظهیرالدین مرعشی در سال ۱٤۷۰ از مازندران هنوز به عنوان یک منطقه مخروبه نام میبرد. لشکر مغول در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه و پسرش سلطان جلال الدین تنها بخاطر بدست آوردن این دو شهر های سر راه (ری، همدان، ساوه، قزوین، اردبیل، مراغه و ….) را نابود کردند. تغییر ناگهانی ساخت جمعیت و کشته شدن نیروهای فعال جوان نتیجه آن بود.

بسیاری از مردم برای فرار از دست مغول خود شهرهارا ترک کرده و به گروه های کوچ نشین تبدیل شدند، خیلی از شهرها به ده تبدیل شد و بسیاری از دهات که میتوانستند به شهر تبدیل شوند نابود شدند. درحالیکه دراوائل قرن دهم میلادی در اطراف هرات ٤۰۰ دهکده وجود داشت، تعداد آنها در اوائل قرن پانزدهم ۱۷٦ دهکده نام برده شده است.

مناطق کشاورزی افغانستان و ایران که همیشه با کمبود آب روبرو بودند و از سیستم پیشرفته قنات استفاده میکردند، با ویران شدن قنات ها قدرت  و بنیه قبلی خود را از دست دادند.

قبل از حمله مغول خوارزمشاهیان برایران حکومت میکردند که در سالهای آخر به در اثر ضعف به یک نظام ملوک الطوایفی تبدیل شده و قدرت مرکزی ضعیف شده بود. همین مسئله و وجود تفرقه و عدم کفایت، حمله مغول را ممکن نمود. ولی بعد از این حمله، چندپارچگی سیاسی و نظام ملوک الطوایفی در این مناطق تثبیت شده و مانع رشد مجدد قدرت مرکزی گردید. خانهای محلی هرکدام در منطقه خود سیاست خود را دنبال میکردند و این همان نظامی است که بقایای آن در افغانستان امروز هنوزهم باقی مانده است.

سایه نامرئی قوم مغول بر جوامع امروز ما

حمله مغول اثرات روانی عمیقی بر مردم ما با قی گذاشت که تا امروز نیز تاحدی شخصیت ملت های مارا تعیین میکند. قوم مغول به عنوان یک نیروی مهاجم چادرنشین و دور مانده از تمدن، با تاخت و تاز و ویرانی و کشتار مردم ما، اعتماد به نفس مارا ضعیف کردند. روحیه صوفی گرائی توأم با انفعال و نا امیدی، بی اعتمادی شدید به یکدیگر و بخصوص به قدرت های خارجی، مخفی کاری و گرایش بسوی فرصت طلبی تاحد زیادی نتیجه حمله مغول است که نسل به نسل تا امروز منتقل شده است. چرا ما به یکدیگر اعتماد نداریم: لشکریان مغول بعد از فتح یک شهرجوانان سالم را گرفته و به عنوان پیشمرگه در جلو سپاه خود به جلو میراندند اینان مجبور بودند به هموطنان خود حمله کنند و اگر چنین نمی کردند، از پشت توسط سربازان مغول کشته میشدند. این روحیه و ترس از یکدیگرهنوزهم درمیان ملت های ما باقی مانده است. به هیچکسی نباید اعتماد کرد، حتی به خودی ها!

هیچگاه درتاریخ، یک ملت سربلند و متمدن توسط یک قوم بیابانی این اندازه تحقیرنشد: لشکر مغول با حمله به یک شهر، اول ساکنین آنرا به بیابان های خارج از شهرمنتقل کرده و در این فاصله شهر را غارت و تخریب می کردند. سپس ساکنین شهر به گروه های مختلف تقسیم می شدند: نیروهای جوان و سالم به عنوان پیشمرگه انتخاب میشدند، صنعتگران به مغولستان فرستاده و زنان و دختران جوان به عنوان کنیز بین سپاهیان تقسیم میشدند. افراد پیر و ناتوان اجازه داشتند به شهر مخروبه برگردند. بقیه افراد به گروهای ٤۰۰ الی ۵۰۰ نفری تقسیم شده و برای کشتار در اختیار سربازان قرار میگرفتند. <این رزمندگان موظف بودند افرادی را که تحویل گرفته اند، با تبر، کلنگ، شمشیر، چماق و غیره نابود کنند. بنا به گواهی وقایع نگاران اینگونه کشتار دستجمعی در مرو، بلخ، هرات، طوس، نیشابور، سبزوار، ری، قزوین، ساوه، همدان، مراغه، اردبیل و چند شهر کوچک انجام گرفته است. پس از این کشتار، اسیران با سواد را وادار می کردند که کشته هارا شمارش کنند. بنا به گفته تاریخ نگار جوینی در مرو شمارش کشتگان ۱۳ روز طول کشید.> (ا. آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران اززمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، انتشارات پویش، تهران ۱۳٦۱  ص ٢۱۷). آیا ممکن است چنین رفتارهای غیرانسانی و تحقیرآمیز از حافظه تاریخی ملت های ما حذف شده باشد؟ مورخین استیلای مغول را فاجعه انگیزترین مصیبت تاریخ میدانند. تاریخ نگار ابن اثیر مینویسد: <از زمانی که خداوند تبارک و تعالی انسان را آفرید تا به امروز چنین واقعه ای روی نداده است> و جوینی مینویسد: <درمحلی که مردم آن در برابر مغولان پایداری کردند، از صدهزار تن فقط صدتن باقی ماندند.> (همانجا، ص ٢۱۷) پاسخ قوم مغول در برابر  اعتماد بنفس و مقاومت تنها کشتار بیرحمانه بود. اسماعیلیان که توانسته بودند به عنوان یکی از آخرین دژهای مقاومت در قلعه الموت پایداری کنند، تنها بخاطر این مقاومت توسط کشکر هلاکو قتل عام شدند. تأثیر این فجایع بر حافظه تاریخی ما  و تبدیل شدن این حافظه به خلقیات دستجمعیِ امروز موضوعی است که بسط و تعمیق آن از تخصص نویسنده خارج است. چه خوبست که روانشناسان و محققین تاریخ، دراین زمینه  تحقیقات بیشتری انجام دهند.

اروپا از ویرانی مصون ماند و خودرا برای حمله استعماری بسوی شرق آماده کرد.

حمله مغول توازن بین المللی قوا بین شرق و غرب (اسلام و مسیحیت) را که در آنزمان وجود داشت، بهم زد. جنگجویان صلیبی با حملاتشان بسوی مشرق زمین در برهم زدن این تعادل شکست خوردند، ولی این هدف به کمک قوم مغول انجام گرفت و باید توجه داشت هنگام حمله مغول هنوز جنگهای صلیبی ادامه داشت و بنا براین کشورهای ما دریکی از تعیین کننده ترین دوره هاِ تاریخ بجای پیشرفت توأم با امنیت  دچار یک هجوم گازانبری از سوی شرق و غرب شدند. پیشرفتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ما را در اوائل قرن ۱۳ میلادی با اروپا همطراز کرده بود و دربخش هایی (مانند معماری، ریاضیات، نجوم) از اروپا جلو تر برده بود. حمله مغول به جوامع ما و مصون ماندن اروپا از این تخریب باعث شد که اروپا بدون مزاحمت خارجی  به رشد خود ادامه دهد و برتری امروز را که ساعت به ساعت بیشتر میشود بدست آورد. منابع تاریخی نشان میدهد که واتیکان بعد از حمله مغول با فرستادن سفرایی به دربار خان های مغولستان میکوشید تا آنانرا به مسیحیت دعوت کرده و تعادل قدرت را به نفع خود تغییر دهد. این برنامه بخصوص بعد از کنفرانس سران کلیسای واتیکان که در سال ۱٢٤۵در شهر »لیون« برگذار شد، قوت گرفت. ولی این فرستادگان دست خالی برگشتند و تبلیغات شان مؤثر واقع نشد. بالعکس مغول های حاکم بر آسیای غربی به دین اسلام گرویده و مغول های شرق آسیا بودائی شدند. اگر اروپائی ها امروز از آثار فرهنگ و تمدن مغول ها نام می برند، این خدمات مربوط به دوره هایی است که این قوم در اثر تماس با فرهنگ و تمدن کشورهای اسلامی و با کمک وزرا و دانشمندان فارسی زبان چون خواجه نصیرالدین طوسی  <اهلی> شده و درتمدن ما ادغام و جذب شدند.

مسلمانان نه تنها سپر بلای اروپا شدند، بلکه از پیشرفت مغول به سوی غرب نیز جلوگیری کردند: هلاکوخان بعد از درهم شکستن مقاومت اسماعیلیان در سال  ۱٢۵٨ بغداد را تسخیرکرده و به خلافت عباسیان پایان دادند. کشکریان مغول از آنجا به حرکت خود بسوی غرب ادامه دادند، ولی  در فلسطین از ارتش ممالیک  که برمصر حکومت میکردند، شکست خورده و مجبور به عقب نشینی شدند (۱٢٦۵ میلادی). ویل دورانت در باره این نبرد مینویسد: <درهمه دیاراسلام و در اروپا این خبرت مسرت انگیز پخش شد و همه اهل مذاهب خوشحال شدند. طلسم شکسته و ترس رفته بود. در سال ۷۰۳ ه ق (۱۳۰۳ م) پیکاری قطعی در نزدیکی دمشق به غائله مغولان خاتمه داد و شام را برای ممالیک و احتمالاً اروپا را برای مسیحیت نجات داد.> (ویل دورانت، همانجا، ص ٤۳۱)

البته اروپا  در حمله اول (۱٢٢۰) همزمان با کشورهای ما مورد هجول لشکر دیگری از مغول شد که از شمال آسیا به سوی روسیه، لهستان و آلمان پیشروی کرده، شهرهایی را برای مدت زیادی تصرف کرده و بالاخره برمجارستان غلبه کردند. هنگامیکه سپاهیان مغول در مجارستان بودند، اروپا در اثر یک تصادف تاریخی از ادامه  حمله این قوم به سایرنقاط اروپا نجات یافتند: فرمانده مغول »باتو«  درسال ۱٢٤۱ بطورناگهانی بعد ازمرگ رهبر مغول اوگودای در مغولستان از اروپا به آنجا برگشت تا در انتخاب رهبر جدید نقشی داشته باشد.

بدین ترتیب شهرهای اروپا از ویرانی و کشتار مصون ماندند، روند پیشرفت صنعت، علم و فرهنگ منقطع نشد، مردم دچار تحقیر و زیردستی نشدند، اعتماد به نفس  آنها خدشه دارنشد و روحیه انفعال، بدبینی و اضطراب دائمی در آنان بوجود نیامد. حتی اگر قوم مغول درسالهای بعد میتوانستد به اروپا دست یابند، دیگرتوحش اجدادشان را نداشتند. فرهنگ ما آنهارا اهلی و متمدن کرده بود و آنقدر در کشورهای ما »ترک تازی« کرده بودند که دیگر رمق و علاقه ای برای این جنایات باقی نمانده بود.

اروپائی ها در تحلیل جهانگشائی مغول امروز میگویند که این حملات کشورهای جهان را به هم نزدیک کرد و آنرا در عصرخود نوعی جهانگرائی (Globalisierung) میدانند. البته چنین بود و اروپا و آسیا یکباره توسط مغول به شدت به هم نزدیک شدند، ولی دود این نزدیکی به چشم ما رفت وسود آن به جیب اروپا! درقرنهای بعد راه اروپائیان بسوی کشورهای ما به قصد بهره کشی و استعمار بازشد، آنهم کشورهایی که رمق و توان مقاومت در برابر هجوم »مغول های متمدن« اروپایی را نداشتند!

……………………….

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert