پس چه باید کرد ای اقوام شرق …

درمیان شخصیت های قرن بیستم مشرق زمین کمتر کسی را میبینیم که چون اقبال لاهوری هم استعدادها وتوانائی های مختلف را در خود جمع کرده و هم از مرزهای ملی و قومی عبور نموده به یک شخصیت فراملتی دست یافته باشد.

اقبال فیلسوف، وکیل دادگستری، شاعر، اسلامشناس و عارف و بالخره شخصیتی سیاسی بود. او خود را به شبه قاره هند، ایران و افغانستان متعلق میدانست. حتی آلمانی ها او را که مدتی درهایدلبرگ تحصیل میکرد، تاحدی از خود دانسته و دراین شهر کرانه یک رودخانه را بنام او کرده اند

(Iqbal  Ufer)

اقبال در سال ١٨٧٧ بدنیا آمد و درسال ١٩٣٨ (قبل از تأسیس پاکستان) در لاهور از دنیا رفت. اودر هند، انگلستان و آلمان تحصیل کرده و زندگی خود را وقف تلاش برای ایجاد خودآگاهی در مردم شرق و حفظ هویت خودی دربرابر استعمار و قدرت های خارجی نمود. باوجود علاقه شدیدش به مشرق زمین هرگز بدامن ناسیونالیسم و غرب ستیزی نیفتاد و بدون کمترین تعصبی از فلاسفه و شعرای اروپایی (شوپنهاور، تولستوی، هگل، کانت، نیچه، انشتاین و مخصوصاً گوته) تجلیل میکرد. او از هر خرمنی خوشه ای چید ولی در هیچ تفکری غیر از <فکرخودی> ادغام نشد. او نمونه کامل توازن و تعادل بین فرهنگ غرب و شرق بود. باوجود ایمان شدید به اسلام از طاهره قرۃ العین (شاعره بابی که بدست متعصبین مذهبی به قتل رسید، نگته کنید به شماره ٢ برگ سبز) تجلیل میکند و اورا در کنار حلاج میگذارد. باوجود اینکه ماتریالیسم را نقد میکند، در عین حال تفکر کارل مارکس و اندیشه او را نسبت به ازخودبیگانگی انسان Selbstentfremdung ستایش میکند.

  راز دار جزء وکل از خویش نامحرم شده است        آدم از سرمایــــه داری قاتل آدم شده است.

از اسارت و بندگی انسان و چاکرمنشی رنج میبرد و با زبانی شیوا میگوید:

آدم از بـــــی بصـــــری بندگـــــی آدم کـــــــرد        گوهــری داشت ولی نذر قباد و جـم کرد

یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تراست؟          من ندیدم که سگی پیش سگــی سرخم کرد

او تقلید از غرب را هرگز نمی پذیرد و معتقد است که غرب آنچه را کهنه شده و تاریخ مصرفش سر رسیده به عنوان فکر جدید به مشرق زمین تحمیل میکنداز نظر او آتاتورک (مصطفی کمال پاشا) مقلد افکار غرب است:

            مصطفی کو از تجدد می ســــــرود  گفت نقش کهنــــــه را باید زدود

            ترک را آهنگ نو در چنــگ نیست تازه اش جزکهنه افــرنگ نیست

اقبال عقلانیت غربی را میستاید و میخواهد آنرا با عشق و عرفان شرقی معجون کند:

            غربیان را زیرکــــــــی ســــــاز حیات        شرقــــــیان را عشــــــــق راز کائنات

            زیرکـــــــی از عشق گردد حق شناس         کار عشـــــق از زیرکی محــکم اساس

            عشق چون بازیرکـــــــی همبــر شود         نقشبـــــــند عالـــــــم دیگـــــــــر شود

            خیز و نقش عالــــــــم دیگــــــــر بنه         عشـــــــــــق را با زیرکــــــی آمیز ده

            زندگی را سوز و ساـــز از نار توست        عالـــــــــــم نو آفریدن کــــــــار توست

اقبال به زبانهای هندی، اردو، فارسی و انگلیسی شعر میسرود، ولی به زبان فارسی علاقه خاص داشت، باوجود اینکه از قرار زبان فارسی را به عنوان زبان دوم به خوبی  آموخته است، با تواضع میگوید:

            هندیم از پارســـــــــی بیگانـــــه ام ماه نو باشم، تهــــــی پیمانه ام

            گرچه هندی در عذوبت شکر است طرز گفتار دری شیرین تراسـت

یکی از معروفترین مثنوی های او <پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟> نام دارد و اقبال با زبانی شیوا ولی پرخاشگر ملت های مارا به اعتماد به نفس، خلاقیت و بی نیازی از استعمارگران غرب دعوت میکند.

(١) یوروپ به معنی اروپاست.   (٢)  جمعیت دراینجا به معنی جمع شدن و وحدت است. (٣) ایاغ: جام می

 (٤) همه دنیا نسبت به خاک پاک شرق حسادت می ورزد.  (٥) بپا خیز و گره کار امت ها و ملت ها را بازکن (۶) مستی پیروی از غرب را از سربیرون کن  (٧)  کرپاس همان کرباس است که از پارچه حریر غربی بهتر است. (٨) غرب به اصطلاح امروز با پنبه سر می برد و مخالفین را بدون جنگ نیز در مرگ تدریجی نابود میکند (٩) زیراندازی حصیر خود را با فرش او عوض نکن. بیذق همان بیرق است که در اصطلاح شطرنج برای پیاده یعنی بی ارزش ترین مهره بکار میرود. <فرزین> در شطرنج به معنی وزیر است که مهمترین مهره می باشد. اقبال میگوید مواظب باش که پیاده خود را با وزیر استعمار عوض نکنی. شطرنج بازهای ماهر گاه وزیر خود را عمداً  بایک پیاده عوض میکنند، تا در چند حرکت بعدی حریف را مات کنند. (١٠)  استعمار کالاهای بی فایده،   جواهر معیوب و  لعل  رگه دار به ما میفروشد و حتی در فروش مشک  که از ناف آهو بدست می آید، تقلب کرده و ماده ای از ناف سگ را بجای آن به ما میدهد. (١١) وقتی میخواهد جنس بفروشد خندان است و هیچگونه بد اخلاقی از او سر نمیزند، غرب ما را مثل کودکی فریب داده  و با خروس قندی سرما را گرم میکند. (١٢) اروپایی حتی از ضمیر و فکر مشتری آگاه است و با سحر و جادو معامله را انجام میدهد.

————————–

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert