میدانیم که مردم ایران قبل از هجوم اعراب بیشترزردشتی بودند و این آئین دین رسمی بود. ولی باید بین دین رسمی که وظیفه خودرا حفظ چارچوب، شعائر و ظواهر دین میداند و باورهای قلبی مردم تفاوت قائل شد. کیش پاک زردشت در دوره ساسنیان تا حد زیادی به رعایت آداب ظاهری، خرافات، فال بینی، ستاره بینی، رمالی و جادوگری  تبدیل شده بود (کلمه Magie که در زبانهای اروپایی معنی جادو میدهد از همان واژه مغ یعنی روحانی زردشتی گرفته شده است). اینکه تا چه اندازه مردم آنزمان ایران قلباً پیرو این آئین بودند، برای ما روشن نیست. این تفکر که مردم ایران به عنوان زردشتیان معتقد و پایبند دست ازاین دین کشیده و مسلمان شده باشند، جای تردید است. آنچه احتمالش بیشتر است، وجود یک خلأ عقیدتی و مذهبی  و نا امیدی از اصلاح دینی (به کمک مانی و مزدک) دربین ایرانیان این دوره است و شرایط برای تغییر دین مهیا بوده است. درسالهای بعد ازحمله اعراب تقریباً یک سوم مردم به دین خود مانده و جزیه میپرداختند. اینها نیز در نسلهای بعد یا مسلمان شدند و یا مهاجرت کردند. اشراف و ثروتمندان زردشتی زود تر از دیگران برای نجات مال و ثروت خود اسلام آوردند و به ثروتمندان مسلمان پیوستند.  مسلماً وقتی یک زمین دار بزرگ اسلام می آورد، تعداد زیادی از رعایا و دهقانین نیز از او تبعیت میکردند. طرفداران مانی و مزدک در شرق ایران بیش ازهمه مقاومت نمودند. اعراب سیستم اداری و مالیاتی ایران را باقی گذاشتند ومالیاتی که از مردم گرفته میشد، در خیلی از موارد کمتر ازدوره ساسانیان بود. غیر قابل نفوذ بودن کاست ها و طبقات اجتماعی برداشته شد و مردمی که از روحانیون زردشتی نا راضی بودند، اسلام را پذیرفتند. امتیازاتی که تنها به طبقات خاصی اختصاص داشت، برداشته شد. اقلیت های مذهبی (مسیحیان، یهودیان و طرفداران مانی و مزدک) تنها با پرداختن جزیه در امان و از خدمت سربازی معاف بودند.

تغییر دین با زور شمشیر ممکن نیست

آنچه به جرأت میتوان گفت اینست که تنها زور و قدرت شمشیرعلت اصلی مسلمان شدن ایرانیان نبوده است، چون تاریخ نشان میدهد که با شمشیر و زور میتوان مردم را مطیع کرد، ولی قلب آنها را نمیتوان  تسخیر نمود. روسری اجباری تاهنگامی است که توسری همراه آن باشد! به چند نمونه تاریخی توجه کنید:

اسکندر نتوانست کیش و آئین یونانیان و فرهنگ هلنیسم را برایران مسلط کند.

ارمنستان چندصد سال بین ایران و روم دست بدست گشت. یزدگرد دوم درسال ٤۵۰ از ارامنه خواست که زردشتی شوند تا بتوانند سرزمین خود را حفظ کنند، ولی ارمنستان به مسیحیت گروید و همچنان (حتی تحت فشار مسلمانان) مسیحی ماند.

مسلمانان حدود ۷۷۰ سال در بخش هایی از اسپانیا حضور داشتند، ولی مردم این کشور به دین خود باقی ماندند.

مسیحیان حدود ٢۰۰ سال (۱۰۹۹ تا ۱٢۹۱) درجنگهای صلیبی به فلسطین و شهرهای دیگر منطقه آنتاکیای امروز، طرابلس و سور حمله کرده و این مناطق راتصرف کردند، ولی نتوانستند مسیحیت را در آنجا به کرسی بنشانند.

سلطان محمود غزنوی تحت نام اشاعه اسلام  17 بار به هند لشکرکسی کرد، وبالاخره حکومت اسلام در این شبه قاره مستقر شد (۱۱٩٢). در قرن های بعد قسمت های زیادی از هند به دست مغلول های مسلمان و نادر شاه افتاد، تا اینکه انگلیس ها درسال ۱٨۵٨  مغول ها را بیرون راندند و مردم هند صد سال هم تحت حکومت مسیحیان انگلیس قرار گرفتند. ولی تقریباً ٨۰۰ سال حکومت مسلمانان و مسیحیان نتوانست مردم هند را از کیش و آئین شان جدا سازد.

ترک های عثمانی بعد از فتح قسطنطنیه (استانبول) درسال ۱٤۵۳ به سمت غرب، کشورهای بالکان و یونان پیشروی کردند و سلطان سلیمان درسال ۱۵٢٩ شهر وین را محاصره کرد. عثمانیان تا پایان جنگ جهانی اول بیش از ٤۰۰ سال بر اروپای شرقی تا یونان حکومت کردند، ولی تنها اقلیتی از مردم این سرزمین مسلمان شدند.

این نشان میدهد که ملیت و قومیت قویتر از مذهب است و ملتها را نمیتوان مجبور به پذیرفتن قلبی یک دین و آئین خارجی نمود. اگر هم ملتی آنرا پذیرفت، میکوشد تا عناصر ملی خود را در دین جدید وارد کند. بطور مثال قبائل مسیحی آفریقا بسیاری از عقائد و آداب اجداد بت پرست خودرا با آموزش های کلیسائی آمیخته و مسیحیت خاص خودشانرا درست کرده اند. آلمانی ها هم وقتی مسلمان میشوند، در درجه اول خصلت های آلمانی را حفظ میکنند  و در درجه دوم خلق و خوی اسلامی به خود میگیرند!

آنچه از نظر تاریخی محرز و مسلم است، اینستکه ایرانیان بعد از حمله اعراب تشنه شکوفائی فرهنگی و علمی بودند و ایران و اسلام بطور متقابل یکدیگر را بارور کردند.  اسلام جامعه بسته عهد ساسانیان را به سوی جهان گشود و ایرانیان با تمدن و فرهنگ کهن خود  تمدن اسلامی را جهانی کردند.

اسلام آنقدر که لازم است، فرهنگ ایرانی آنقدر که ممکن است!

ایرانیان تحت این فورمول تا حداکثرامکان، عناصری ازکیش و آئین کهن خود را نگهداشته، آنرا در قالب اسلام گنجانده  و از هردو آئین جنبه های مثبت آنرا با یکدیگر تلفیق نمودند. ذکر این خدمات از نظر اداری، سیاست، هنر، فرهنگ، ادبیات، معماری و …. ازحوصله این مقاله بیرون است.

ولی درعین حال باید از اسطوره سازی پرهیز کنیم. بطور مثال این ادعا که اسکندر و اعراب کتابخانه های مارا به آتش کشیدند، از نظر تاریخی  مورد تردید است. در آن سالها در اروپا نیز کتابخانه هایی به معنی امروز وجود نداشت و علم و ادبیات بصورت شفاهی رد و بدل میشد.

مسیحیت  با پیشرفتش در اروپا به اقوام اروپای مرکزی و غربی علم و فرهنگ و ادبیات و تمدنی را به ارمغان آورد که امروز نیز شاهد آن هستیم. همه ادبیات و آثار فرهنگی و علمی دوره ژرمن ها قبل از مسیحی شدن آنان از یک قفسه کتاب هم تجاوز نمیکند واگر امروز واژه های یونانی و لاتین را از زبان آلمانی برداریم، خواندن و نوشتن غیرممکن خواهد شد. اولین ترجمه ها و کتابها توسط دیرنشینان مسیحی به زبان آلمانی تدوین شد و رواج مسیحیت و برخورد با کتاب مقدس مشعل علم و شعر و ادبیات را روشن نمود. درعین حال امروز اروپائی ها نه تنها از تإثیر مسیحیت در پیدایش علم و ادبیات شرم ندارند، بلکه به آن افتخار هم میکنند. اروپائیان تمدن امروز خود را رودخانه ای میدانند که از سه سرچشمه جریان پیداکرده است: اروپای باستان (تمدن یونان وروم)، مسیحیت و رو شنگری قرن ۱٨ میلادی علیه استبداد سیاسی و دینی. تمدن ما نیز از همین مراحل گذشته و یا در حال عبور است. ما بجای تمدن یونان وروم، تمدن ایران کهن و بجای مسیحیت اسلام را داشته ایم و اکنون با سرعت غیرقابل تصوری به عصر روشنگری رسیده ایم و باید رو به آینده داشته باشیم و حسرت گذشته را نخوریم، زیرا آن تمدن کهن ما در فرهنگ بعد ازاسلام ادغام شده و ارتقاء یافت.  یونانانیان و ایتالیائی ها هم حسرت عهد باستان را نمیخورند و نه درغم از دست رفتن امپراطوری روم اند و نه آرزوی برگشت به جهانگشائی های اسکندر را در سردارند. آیا یک اروپایی دیده اید که بگوید، مسیحیت ٢۰۰۰ سال پیش ها از فلسطین به اروپا سرازیر شده و با زور و قدرت امپاطوری روم تمدن ما را نابود کردند؟

آلمانی ها در دهه ۷۰ سخن شان این بود که ما درجنگ دوم از نظر نظامی شکست خوردیم، ولی از نظر اقتصادی بر انگلیس و فرانسه و روسیه حکومت میکنیم. ایرانیان از نظر تمدن و فرهنگ بعد از اسلام همین نقش را داشتند.

ایرانیان بعد ازحمله اعراب توانستند بر سیاست و قدرت  موثرواقع شده و با قیام ابومسلم خراسانی که درآن دهقانان ناراضی، مزدکیان، و هزاران تن برده فراری شرکت داشتند، توانستند دولت بنی امیه را سرنگون سازند و با قبول تشیع به عنوان مکتب اعتراض علیه اعراب و مذهب رسمی آنان قیام کنند.

اسلام ایرانی: هویت ملی، تساهل، عرفان و ابداع

همانطورکه گفتیم ایرانیان بعد از حمله اعراب تا حداکثرامکان عناصری ازکیش و آئین کهن خود را نگهداشتند و آنرا با  حداقلی از اسلام عربی  عجین نمودند. ما در اینجا به عناصری اشاره میکنیم که به اعتقاد ما تا امروز شاخص های اصلی اسلام ایرانی را تشکیل میدهد:

حفظ هویت ملی و پاسداری از آن بزرگترین ویژگی اسلام ایرانی است. اعراب با حملاتشان به بعضی کشورهای دیگر نه تنها مردم این سرزمین را مسلمان، بلکه عرب هم کردند. بین النحرین(عراق امروز)، خاور نزدیک (سوریه و فلسطین)، مصر و شمال آفریقا ملت هایی غیر عرب بودند که نه تنها مسلمان شدند، بلکه قومیت عرب و زبان و فرهنگ عربی نیز بر آنها تحمیل شد. یکی ازعوامل آن کوچ کردن اعراب شبه جزیره عربستان به این مناطق بود. اعراب درایران نیز در خیلی از مناطق عشایرکوچ نشین عرب را سکنی دادند. در شهرهای دوردست (مثلاً خراسان) محله های عرب نشین بوجود آمد و حتی در سده دهم میلادی در بسیاری از شهرهای ایران مانند قم اکثریت جمعیت عرب بود. ولی اینان نتوانستند ایران را عربی کنند، بلکه خود در جامعه ایران هضم شدند.

ایرانیان تعصب و سختگیری دینی را پذیرا نشدند و اسلام عربی را به یک کیش آسانگیرکه مزاحم زندگی نباشد تبدیل کردند. تساهل (آسانگیری)، انعطاف پذیری، تفسیر احکام و دستورات مطابق وضعیت زمان، نو اندیشی و ابداع وعدم پایبندی به دگم های مذهبی  از این قبیل اند. اروپائی هایی که امروز به ایران میروند تعجب میکنند که ۵ بار در روزبانگ اذان بلند نمیشود، زنان نسبت به همه کشورهای اسلامی ازاعتماد بنفس بیشری برخوردارند و به عیدهای سنتی اسلامی (نسبت به نوروز)  توجه خاصی نمیشود. عرفان مانی با حمله اعراب نه تنها پایمال نشد، بلکه امکان و آزادی رشد و تکامل را پیداکرد و از زبان سهروردی، مولوی و حافظ جاری شد. همچنین آئین مهر و زردشت، تقدس آتش و خورشید، گفتار نیک، پندار نیک و رفتار نیک به عنوان فضائل انسانی بهترین تجلی را یافتند.

درحالیکه در اسلام آتش دارای یک بار منفی است، شعرای ما از آن به عنوان یک عنصرمقدس نام برده و  به ستایش دیر مغان زردشتی می پردازند. غزلیات حافظ مملو از ستایش دیر مغان، ابداع و نقد اسلام عربی است:

از آن به دیر مغانم عزیز میدارند   که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

مزدک در روح ایرانی عصیانگرایی و بدبینی نسبت به هر قدرتی که از بالا برآنها تحمیل شود، باقی گذاشت. کم بها دادن به قدرت های گذرای زمینی، بلند پروازی عرفانی، تکیه برفرهنگ کهن، آسانگیری و سنت شکنی در ادبیات فارسی موج میزند.

ایرانیان از مشعل تاریخ قبل از اسلام آتش آنرا به نسل های بعد منتقل کردند و خاکستر آنرا دور ریختند.

هادی رضازاده

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert