واژۀ «اینتگراسیون»Integration چندی است در رابطه با خارجی های مقیم آلمان و بخصوص مسلمانان  در مجامع و رسانه ها     بر سرزبانهاست. برای این واژه معادل های مختلفی در فارسی وجود دارد، از آنجمله میتوان از جذب، ادغام، یکی سازی، همسازی، هماه همگرایی و غیره نام برد.  آنچه این بحث را بین سیاستمداران و محافل آلمانی ضروری کرده است، افزایش این نگرانی است که خارجی ها با ایجاد »جوامع موازی«  خود را از جامعه  آلمان دور کرده و با زیرپاگذاشتن قواعد و قوانین حاکم،  و پیش گرفتن راه جداگانه ای به خطری غیر قابل کنترل تبدیل شوند. افزایش روز افزون مساجد، مراکز و محافل اسلامی به این نگرانی ها دامن زده و بخصوص بعد از ١١ سپتامبر و اکنون بعد از عملیات تروریستی مادرید و قتل کارگردان هلندی »تئو وان گوگ« نگرانی ها به آلمان نیز سرایت کرده است.

اعتقاد رایج بین سیاستمداران، شخصیت های کلیسایی و نهاد های مدنی براین است که باید از تکروی و جدایی خارجی ها جلو گیری شده و راهکارهایی برای جذب و ادغام آنان در جامعه آلمان فراهم آید. در حالیکه این پروسه مطلوب همه محافل آلمانی است، درعین حال نظر واحدی درباره مفهوم این روند جذب و همچنین راه های جلوگیری از تکروی خارجی ها وجود ندارد.

از چند سال پیش به این طرف سیاستمداران محافظه کار خواهان و مبلغ »فرهنگ هدایت کننده آلمانی« شده اند و منظور شان اینست که باید فرهنگ آلمانی به عنوان فرهنگ غالب مورد قبول اقلیت ها قرار گیرد. همچنین در کنار این اصل کلی که تعریف دقیقی نیز از آن داده نشده،  پیشنهادات گوناگونی ارائه  میشود:

عده ای معتقدند که وعاظ اسلامی باید خطبه های نماز و سخنرانی های خود را به زبان آلمانی ادا کنند. این پیشنهاد نشاندهنده  کمبود اطلاع این مجامع از آداب و سنن مسلمانان است. همه میدانیم که دراین خطبه ها و سخنرانی ها  آیات قرآنی، احادیث و ادعیه به زبان عربی گاه چنان با فارسی و یا ترکی درهم ترکیب میشوند که یک مترجم زبردست نیز قادر نیست روح و معنویت نهفته در بعضی ازاین عبارات را به شنونده منتقل کند. از آن گذشته اگرهم وعاظ مسلمان به زبان آلمانی کاملاً مسلط شوند، بازهم مشکل درک زبان آلمانی برای حظار و نماز گزاران باقی خواهد ماند. از همه این ها گذشته تمام مسئله با فرستادن یک مترجم مورد اعتماد به مسجد مورد نظر قابل حل است.

عده ای پیشنهاد کرده اند که مدرسین و مبلغین مسلمان باید در دانشگاه های آلمانی تربیت شده و برای این کار کرسی جدیدی در دانشکده الهیات تإسیس شود.

تصور کنید که دولت ایران ازآقای میشائیل ونسل (کشیش جامعه آلمانی های مقیم ایران) بخواهد که مراسم عبادی کلیسائی را به فارسی انجام داده و درحوزه علمیه قم کشیش برای مسیحی های اروپایی مقیم ایران تربیت کند!

گروهی دیگر معتقدند که باید خارجی ها را به قانون اساسی آلمان قسم داد، ولی لازمه این قسم اینست که این فرد محتوای قانون اساسی را به زبان مادری درک کرده و بداند که به چه چیزی قسم میخورد. در جریان اتحاد آلمان ١٦ میلیون آلمانی که تحت یک نظام دیکتاتوری رشد کرده و روی دموکراسی و مردمسالاری ندیده بودند یکشبه به تابعیت آلمان غربی رسیدند، بدون اینکه کسی احترام به قانون اساسی را طلب کرده باشد.

اصولاً کسی حاضر نیست تعریف دقیقی از مسئله جذب خارجی ها در جامعه آلمان ارائه دهد. آنها که از ادغام خارجی ها در فرهنگ و جامعه آلمان  سخن   میگویند، در    واقع    موضوع نا ممکنی را مطرح میکنند. هرجامعه ای در طول تاریخ خود با خاطرات، نگرانی ها، امیدها، وابستگی های زبانی، ملی و قومی، ادبیات، مذهب، اعتقادات و عوامل دیگر فرهنگی بطور جداناپذیری عجین شده است.  ورود به این قلعه مستحکم برای هرکسی میسر نیست.  یک خارجی با اخذ تابعیت آلمان همان بیگانه قبلی خواهد ماند. خیلی از آداب وسنن و عناصر فرهنگی آلمانی حتی قابل پذیرش و از نظر ما ارزشمند هم نیستند که بخواهیم در آن ادغام شویم: رفتارهای سرد اجتماعی، بی احترامی به بزرگسالان و سالمندان، بی محبتی نسبت به کودکان، نداشتن سنت مهمان نوازی و دوستی نمونه هایی از این عادات است که تنها خاص جوامع صنعتی بوده و با روحیات خیلی از شرقی ها سازگار نمیباشند.

ادغام و همگرایی کامل در جامعه آلمان حد اقل برای کسانیکه از کودکی دراین محیط نبوده اند، امری محال است.

پس چه باید کرد؟ هم آلمانی ها و هم خارجی ها باید موضوع همگرایی و جذب را در دو نکته خلاصه کنند:

١- قبول قواعد حقوقی و اجتماعی

٢- احترام و اعتقاد به حقوق اساسی 

موضوع اول کاملاً با قواعد ترافیک قابل مقایسه است. قواعد حقوقی و اجتماعی برای جلوگیری از تصادم های انسانی وضع شده اند. هدف آنها ایجاد نظم است. خیلی از آنها معقول و از نظر همه عادلانه هم نیست. هیچ فکر کرده اید که روی چه حسابی باید یک مسافر لاغر هواپیما برای چند کیلو اضافه بار پول زیاد تری بدهد، ولی مسافر دیگری با سه برابر وزن او بدون مشکل وارد هواپیما شود.  اگر شما یک اتومبیل صفر کیلومتر را ٤ سال در گاراژ بگذارید و به سفر بروید، باید بعد از بازگشت  فوراً برای معاینه فنی به اداره  ترافیک بروید. این قواعد طوری وضع شده اند که باید استثنائات را نیز پذیرفت، چون راه دیگری برای حفظ نظم وجود ندارد.

بعضی از مسلمانان میگویند که قانون اساسی آزادی مذهب را پذیرفته است و بنابراین باید در اجرای امور دینی خود نیز در آلمان آزاد باشند. در اینجا باید بین عبادات، معاملات و سیاسات (مقررات جزائی) که سه جزء فقه اسلامی را تشکیل میدهند تفاوت قائل شد. آزادی مذهبی به جزء اول مربوط میشود. هیچ مردی نمیتواند تحت عنوان اجرای امور دینی مثلاً در آلمان ٤ همسر انتخاب کند،  قیمومیت فرزند را فقط حق خود بداند، بعد از طلاق و سپری شدن دوره عده از پرداخت نفقه سرپیچی کند، هر زمان اراده کرد زنش را طلاق بدهد، در دادگاه شهادت تنها یک زن را نپذیرد و یا قاضی زن را قبول نکند. مسئله منع  روسری برای کارمندان دولت نیز یک قاعده بیشتر نیست. ممکن است برای خیلی از زنان مسلمان این امر غیر قابل قبول باشد، ولی نباید فراموش کرد که درعوض بسیاری از قواعد جاری آلمان درست در جهت منافع آنان عمل میکند: حق طلاق و سرپرستی فرزندان، مصونیت در برابر خشونت شوهران و بسیاری از حقوق دیگر در خیلی ازکشورهای اسلامی جزو بدیهیات به شمار نمی آیند.

موضوع دوم مسئله قوانین اساسی شهروندان است که در قانون اساسی آلمان و قبل از آن در اعلامیه حقوق بشر آمده است. این حقوق اساسی (آزادی بیان و عقیده، آزادی مطبوعات، تساوی انسانها در برابر قانون، حق حیات و سلامت فردی، حق مالکیت و مصونیت محل زندگی، کرامت انسانی، ممنوعیت خشونت و ….) نه ارتباطی به جامعه آلمان دارد و نه به تنهایی  دستاورد مغرب زمین است. این حقوق اساسی نتیجه تلاش بشریت در شرق و غرب در طول قرون و اعصار برای رسیدن به تعالی و تکامل بوده و همه انسانها در آن شریک و دخیل میباشند.  ادغام و همگرایی با جامعه آلمان احترام و قبول این حقوق اساسی را طلب میکند، همانطور که ما درکشورهای خود احترام به آنها را از اتباع بیگانه طلب میکنیم. درحالیکه قسمت اول یعنی قواعد را بدون اعتقاد قلبی نیز میتوان پذیرفت، باید کوشید تا قوانین اساسی و رعایت حقوق بشر را در روابط فردی و اجتماعی از روی اعتقاد عملی نمائیم.

از این دو مورد  که بگذریم، نباید انتظار دیگری برای جذب و همگرایی مطرح شود.  طرح موضوعاتی از قبیل فرهنگ غالب و فرهنگ تابع نوعی تحریک احساسات و توهین به اقلیت ها می باشد. جامعه آلمان باید کثرت گرایی را پذیرفته و بکوشد تا خارجی هارا  بدون ایجاد محدودیت های فرهنگی و مذهبی در خود جذب نماید.

مغرب زمین خود در طول تاریخ،  خود  بیشترین ضربه هارا به ارزش های انسانی جامعه خویش وارد کرد. ظهور فاشیسم  واستالینیسم که همراه بود با زیرپاگذاشتن حقوق حقه و اساسی انسانها ساخته و پرداخته کشورهای خارجی و یا شرقی نبود.  یهودی ستیزی (در قرون وسطی بسیاری از یهودیان تحت تعقیب، از اروپا به دولت عثمانی پناهنده شدند و در آنجا در امان بودند.) ، آنارشیسم و حتی حرکت های افراطی خشونت بار اول بار در اروپا ظهورکرد.  جنگ اول جهانی بایک ترور سیاسی در اروپا آغاز شد و  جهان سوم هنوز از عواقب دوجنگ که بین خود اروپایی ها بود کمر راست نکرده است. تقسیم خاورمیانه بعد از فروپاشی دولت عثمانی طبق منافع اروپا بعد از جنگ اول ودوم  ازجمله این عواقب است. دراروپا آغاز شد. تروریسم به معنی سازمان یافته آن در مشرق زمین (به جز پیروان حسن صباح) سنتی نداشته است.

اکنون نیز نباید آلمان از حضور خارجی ها ترس داشته باشد.  در شماره گذشته برگ سبز به ریشه های این ترس اشاره کردیم.  بردباری تنها به معنی تحمل فرد بیگانه نیست، بلکه باید با احترام به حرمت و کرامت انسانی همراه باشد. رعایت این اصول از طرف اروپائی ها و قبول قواعد و قوانین حاکم از طرف خارجی ها به همگرایی و سازش و جذب خواهد انجامید. تا رسیدن به این مرحله راهی طولانی درپیش است.  زندگی در »کنار یکدیگر« نه تنها کافی نیست، بلکه خطرناک هم بوده و جوامع موازی ایجاد خواهد کرد. باید از این مرحله فرا تر رفته و به زندگی »با یکدیگر« و در نهایت »برای یکدیگر« دست یابیم.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert