همۀ ما داستان ابراهیم و قربانی شدن اسمعیل را شنیده ایم. آنچه بر سر زباناست اینست که خدا میخواست ایمان ابراهیم را آرمایش کند و از او خواست، تا فرزندش را قربانی کند. ابراهیم پذیرفت، ولی در آخرین لحظه یک قوچ ظاهر شد و خدا از اوخواست که این حیوان را بجای اسمعیل ذبح کند. مفسرین و علمای یهودی، مسیحی و مسلمان کوشیده اند تا این موضوع را به گونه یی توجیه و تفسیرکنند. ولی با همۀ تلاشها بازهم این نکته باقی می ماند که خدا دستورقتل یک انسان بیگناه را صادر میکند و ابراهیم آنرا میپذیرد.

قران برخلاف تورات که به آن اشاره خواهیم کرد، این داستانرا به اختصار تمام در چند آیه چنین بیان میکند که ابراهیم به پسرش (بدون ذکرنام اسمعیل) میگوید: خواب دیده ام که تو را میکشم. (سورۀ صافات، آیات ۹۹ به بعد) اسمعیل در جواب میگوید: پدرجان به دستوری که دریافت کرده ای عمل کن. هنگامیکه ابراهیم مشغول ای کار میشود، خدا او را ازاین کار منع میکند و ابراهیم یک حیوان را قربانی میکند.

دراین چند آیه هیچ سخنی از دستورالهی نیست. ابراهیم فقط یک خواب دیده است و نمیگوید، خدا این را از من خواست. پسرش هم نمی پرسد که چرا باید این کار صورت گیرد. آنگاه خدا برای اولین بار آنجایی وارد میشود که قرار بر منع قربانی انسانست.

میدانیم که ابراهیم طبق روایت قرآن در راه رسیدن به وحدانیت طریق پرپیچ و خمی را پشت سرگذاشت: به ستارگان، ماه و خورشید توجه کرد. و درنهایت به خدای یکتا رسید. او انسانی طبیعی، فطری و شکاک است، درخانواده یی غیر موحد بزرگ شده و درجستجوست. او شاید اولین و آخرین پیامبرجستجوگری است که در نهایت بعد از توجه به معلول بودن عوامل طبیعی رو بسوی خدای واحد و علت العلل هستی می آورد. تحول شخص ابراهیم نمایانگر تکامل بشریت از خدایان کاذب بسوی توحیداست. دین و ایمان او در نقطۀ عطف بین بت پرستی و ظهور اولین حرکت توحیدی قرار دارد و بنابراین جهشی برای آغاز دورۀ جدیدی از رابطۀ انسان و خدا، درک انسان از وجود علیت در طبیعت و تاریخ، دورشدن از هرج ومرج برای درک جهان و رسیدن به اینکه این جهان گردانندۀ واحدی دارد که خودپایبند قانون و حقوق انسانهاست.

اگر این خصوصیات دوگانۀ ابراهیم را بپذیریم، این احتمال قوی هم وجود دارد که خواب او مربوط به دورۀ غیر توحیدی او و زمانیست که هنوز در جستجوست. خدای اجدادش از انسان عبودیت محض و بدون چون و چرا طلب مبکند و قربانی انسان را مجاز میداند. تاریخ هم نشان میدهد که قربانی انسان در راه معبود با پیدایش توحید و بینش نوینی از ارادۀ خدا پایان یافت. توحید و یکتاپرستی آغاز فصل جدیدی از تکامل بشری است و یک درجه به عقلانیت و انسانیت نزدیکتر میشود. داستان قربانی کردن انسان  و انصراف از این عمل عبور از خدای کاذب خون آشام بسوی خدایی است که محبت بین پدر و پدر و انسان و خدا را خواهان است، و رسیدن به مرحله یی است که قربانی حیوان برای خدا جانشین قربانی انسان میشود.

در آغاز این داستان ابراهیم هنوز پایبند دوره یی از تکامل بشری است که نه تنها حاضر به ریختن خون انسان برای خداست، بلکه  فرزندان و زنان به عنوان مایملک پدران و شوهران تلقی میشدند و از فردیت و شخصیت جداگانه یی برخوردار نبودند.

برخلاف تفاسیر رایج این داستان بیانگرعبودیت محض و بی چون چرای ابراهیم از خدای واحد نیست، بلکه عبودیت او را نسبت به اعتقادات قبلی او نشان میدهد. حرکت او بسوی مذبح حرکت انسانی است از تاریکی و ناآگاهی به روشنی و رستگاری و رسیدن به درک دیگری ازخدا، خدایی که قربانی انسانرا نمی پذیرد.

در قرآن این تکامل فردی نه تنها شامل ابراهیم، بلکه شامل پیامبران دیگر نیز میشود.  تمام مشکل و گیر مسئله در این است که ما مؤمنین به پیامبران شخصیت هایی قائل شده ایم که آنرا در قرآن نمی بینیم. این انسانها برای ما شخصیت هایی منجمد و ثابت اند و گویی خارج ازحوزۀ تکاملی خلقت و انسانهایی فراتاریخی بوده اند.  در آیات قرآنی ابراهیم را فردی لجباز می بینیم که با خدایش محاجه میکند، به دنبال حقیقت و در راه رسیدن به آن است. در ابتدای همین آیاتی که در مقدمۀ این داستان آمده میخوانیم:

 وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ ﴿صافات، آیۀ 99﴾ (و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا كه مرا راه نمايد.)

ازطرف دیگر، اگر خدا میخواهد بندۀ خود را آزمایش کند، چرا جان یک انسان بیگناه را به خطر می اندازد؟ راه های دیگری هم برای آزمایش هست: قرآن از گرفتاری، فقر، بیماری، ازدست رفتن بستگاه و اموال به عنوان آزمایش نام میبرد و صابرین را ستایش میکند. ایوب پیامبر هم با گرفتاری های خودش آزمایش شد، نه با دستورکشتن فرزندش. هیچ آزمایش الی نمیتواند با فعل حرام همراه باشد. تصورکنیم، خدا به ابراهیم دستور زنا و یا دزدی میداد، تا او را آزمایش کند! آیا بازابراهیم راهی این اعمال میشد؟

طبق بیان قرآن خدای واحد به ابراهیم چنین دستوری را نداد، بلکه میتوان از این هم پیشتر رفته و گفت که این خدای واحد جلو عمل خشونت آمیز ابراهیم را گرفت و به او آموخت که انسان نبابد هرچه انسان به خواب دیده عمل کند و نباید خون یک انسان بی گناه را ریخت. اینجا نقطۀ عطف حرکت تکاملی دینداری است که به انسان اجازه میدهد، بجای انسان یک حیوان را قربانی کند. شاید اگر اسلام امروز ظهور میکرد، قربانی حیوان را نیز منع می نمود.

یکی از آموزنده ترین نکات این داستان مقایسۀ روایت قرآنی و روایت توراتی آن است.

برای تفسیر قرآن آگاهی از تورات و انجیل و توجه غیرمغرضانه به کتب قبلی مفید و بلکه ضروری است. در تورات این داستان با تفصیل بیشتری آمده است (سفرپیدایش، باب ۲۲، آیۀ ۱ تا ۲۰)

مهمترین تفاوت های این روایت با روایت قرآنی در اینست:

طبق تورات باید اسحق قربانی شود و قربانی کردن او دستور مستقیم خداوند است که از ابراهیم »قربانی سوختنی«   طلب میکند. قربانی انسان برای خدایان و سوزادن آن از رسوم ادیان قدیم غیر توحیدی بود. دراین روایت اسحق حتی هیزم سوختن خود را هم با خود حمل می کند (آیۀ ۷)  و وقتی کارد و هیزم را می بند، می پرسد: »اینک هیزم و آتش، لکن برۀ قربانی کجاست؟  «(آیۀ ۸) و ابراهیم میگوید: »خدا برۀ قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت. «(آیۀ ۹) ابراهیم در این روایت، حقیقت را کتمان می کند. سپس ابراهیم پسرش را روی هیزم قرارداده و »می بندد«   (آیۀ ۱۰). بستن اسحق نشانۀ عدم رضایت او به ذبح است و »بسته شدن«  اجباری اسحق در تاریخ یهودیت همیشه به عنوان سمبلی برای »بسته شدن قوم یهود   «به بند و رسیدن نجات الهی در آخرین لحظه ذکرشده است. نکتۀ دیگر اینکه این بار خدای قبلی که فرمان ذبح را صادر کرده بود، درصحنه نیست، بلکه فرشته یی از آسمان ندا می دهد که »دست خود را بر پسر دراز مکن!   «و از قول فرشته گفته میشود که »دانستم که تو از خدا می ترسی ..«  (آیۀ ۱۳)

درحالیکه این داستان یک صفحۀ کامل عهد عتیق را به خود اختصاص میدهد، قرآن در دو سه سطر چکیدۀ آنرا با تغییراتی اساسی نسبت به تورات بیان میکند:

ذبح فرزند (قرآن نامی از او نمیبرد) رؤیایی بیشن نیست و خدا دستوری صادر نکرده  است: »پسرم، در خواب دیدم که تو را می کشم    «و بنابراین (برخلاف روایت تورات) عین قصد خود را بیان میکند و پسرش نیز به این امر تن میدهد. دراینجا اطاعت فرزند از خدا در میان نیست و ابراهیم از قربانی او برای خدا سخنی نمی گوید، بلکه موضوع اصلی دستور پدر به پسر و اطاعت کامل فرزند از پدر و خواستۀ او مطرح میشود، پدری که (برخلاف بینش توحیدی) مرگ و زندگی فرزندش را تنها در دست خود میبند و هنوز دلش به نور توحید و پرستش خدایی که به زندگی انسان ارزش قائل است، باز نشده اشت. درحالیکه امر قربانی فرزند تنها خوابی است که خدا درآن هیچ نقشی ندارد، در نجات فرزند خدا بدون واسطه و فرشته خود به ابراهیم ندا میدهد و میگوید، خوابت تعبیر شده است، یعنی آنچه را درخواب دیدی عمل کردی و به دنبال عبودیت هستی، ولی این به این معنی نیست که این نوع عبودیت را این خدای ندا دهنده از او طلب کرده باشد.

این مقایسه نشاندهندۀ پیشرفت بشریت از تورات تا اسلام در فاصلۀ شاید ۲۰۰۰ سال است. و ما در خیلی موارد دیگر در مقایسۀ بین تورات و قرآن پیشرفت بشر را از خشونت و عبودیت محض به سوی کمال و آگاهی مشاهده می کنیم. روایت قرآنی از این داستان خیلی انسانی تر و به نظریۀ ما نزدیکتر است و آن اینکه در اینجا ما با »شدن  «یک انسان و نه با کامل بودن او روبرو هستیم.

از نگاه قرآنی همۀ انسانها و پیامبران در حال رشد و حرتند. هیچ انسان و یا پیامبری کامل و معصوم نیست. انسان در راه رسیدن به کمال از گذرگاه های خطرناکی عبور کرده و هر روز با خطر لغزش رو بروست. حافظ می فرماید:

هرآنــکه جانب اهل وفا نــــگه دارد   خداش در همه حال از بـــلا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که به لغزد پای   فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

هادی رضازاده

———————————

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert