صادق هدایت در روز ۱۹ فروردین ۱۳۳۰(۹ آپریل ۱۹۵۱) درسن ۴۸ سالگی در پاریس  از دنیا و مردمی که خود را با آنها سازگار نمیدید، به اختیار بیرون رفت. )برای سهولت کار ازاین پس بیشتر  تاریخ هارا به میلادی ذکر میکنیم) 

چرا صادق هدایت مارا ترک کرد؟  آنچه را میخوانبد به عنوان حدسیات تلقی کنید، چون او قبل از مرگ نه تنها نامه وداعی ننوشت، بلکه خیلی از آخرین نوشته های خودرا در کنار بسترش آتش زد. درعین حال میکوشیم تا دراین حدسیات از بعضی داده ها ی تاریخی استفاده کنیم.

هدایت که بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۰ به عنوان دانشجوی اعزامی دربلژیک و فرانسه اقامت داشت، بعد از بازگشت به ایران دورانی پر از خلافیت ادبی را پشت سرگذاشت. او به فرهنگ و تاریخ باستان ایران به شدت علاقمند بوده، زبان پهلوی را آموخت، انسانی میهن پرست بود و زندگی در ایران را برخلاف خیلی از همفکران بر راحتی اقامت در فرنگ ترجیح میداد. او درعین بعد ازتقریباٌ ۲۰ سال به پاریس برگشت و مدت اقامت مجدد و آخر او درپاریس فقط از ۳ دسامبر ۱۹۵۰ تا  ۸ آپریل ۱۹۵۱ یعنی فقط ۴ ماه بطول انجامید.

صادق هدایت برای زندگی کردن و نفس کشیدن به این شهر آمد، نه برای خودکشی. دراینجا دو سوال مطرح میشود:

چراصادق هدایت دراین زمان ایران را ترک میکند و دوم اینکه چه جریاناتی در فرانسه به نومیدی و یاس او از زندگی دامن زد؟

کسانیکه کمی با تاریخ ایران در فاصله پایان جنگ دوم جهانی ۱۹۴۵ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (آگوست ۱۹۵۳) آشنائی دارند، میدانند که ایران دراین دوره با چه آشوب ها ی سیاسی درگیر بوده و بازیچه رقابت های سیاسی شرق و غرب شده بود.  دراین دوران حزب گرائی، کشمکش های سیاسی، جناح بندی ها، ائتلاف های مصلحتی ومزورانه، امید بستن های کودکانه به قدرتهای خارجی و …  زندگی اجتماعی خیلی از روشنفکران ایرانی را تشکیل میدهد.

خصوصیت ویژه  دوره های  آشوب وانقلاب اینست که اگر روشنفکر و نویسنده ای بخواهد روی مسیر بماند و سری توی سرها داشته باشد، باید برای خود جایگاهی انتخاب کرده و حتی تعلقات حزبی را نیز بپذیرد. نسل امروز ما ۲۵ سال پیش خود اینرا  از نزدیک تجربه کرد.  کسی که در این دوره ها به دار ودسته ای نمی پیوند، به عنوان  موجودی غیرسیاسی و بنا براین غیر مفید معرفی میشود.  در چنین دوره هایی جایی برای انسانهای مستقل، حساس وشکاک جود ندارد. سیاست قاطعیت و پوست کلفتی میطلبد. باید انسانها را به دوست و دشمن و موضوعات را به سیاه وسفید  تقسیم کرد، تا بتوان موثر واقع شد.

متاسفانه تحقیق درباره این سالهای زندگی هدایت بعد از انقلاب پیشرفت زیادی نکرده است، ولی همین اندازه میدانیم که صادق هدایت بعد از ۱۹۴۶  کار قابل توجهی عرضه نکرد.

هدایت درنامه ای به تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۴۸ خطاب به محمدعلی جمال زاده  چنین  نویسد:

»یاحق، ….  مدتهاست که عادت نوشتن از سرم افتاده است. … از هرکاری زده و خسته و بیزارم و اعصابم خرد شده…. وانگهی میان محیط و زندگی و مخلفات دیگر ما ورطه وحشتناکی تولید شده که حرف یکدیگر را نمیتوانیم بفهمیم…  نه حوصله شکایت و چسناله دارم و نه میتوانم خود را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم، فقط یک جور محکومیت قی آلودی است که در محیط گند بی شرم مادر قحبه ای باید طی کنم…«

)مریم دانایی برومند، ارزیابی آثار و آرای صادق هدایت، تهران ۱۳۴۷، نشر آروین، ص ۱۳۶ و ۱۳۷، تکیه از ماست.)

دراین نامه هدایت وطن پرست  با لحنی شدید از محیطی می نالد که نسبت به گذشته عوض شده است و این میتواند تأییدی بر وضعیت اجتماعی و سیاسی آن سالهای ایران باشد که صادق هدایت را دیگر درآن جایی نیست.   هدایت که به حد افراط به فرهنگ اصیل میهنش علاقه داشت، آنقدر از جو حاکم آن سالها خسته شده بود که در نامه ای به دوستش شهید نورائی که درپاریس بود، در تاریخ ۱۰ اکتبر ۱۹۴۷ آرزوی دور شدن از ایران و »فرار از این جهنم دره وحشتناک«  راعنوان کرده، میگوید که »فیلش یاد هندوستان «کرده و دوست دارد »تنها در کنار رودخانه سن«  گردش کند… او دراین نامه آرزو میکند که »از اینجا و موجدات و اتفاقاتش «دورباشد.  

رجوع شود به رشته برنامه های صادق هدايت در چهارده قسمت در سایت بی بی سی، دراینجا قسمت پنجم)

سرانجام صادق هدایت از مرخصی خود در بانک ملی استفاده کرده  و به همین قصد، یعنی استراحت و آرامش راهی پاریس میشود. ولی مشکلات عدیده  تمدید اقامت بجای  فرصت استراحت او را گرفتار بوروکراسی پلیس فرانسه میکند.

محمد علی جمال زاده نقل میکند که هدایت بعد از آمدن به فرانسه در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۵۱ یعنی درست ۴۲ روز قبل از خودکشی در نامه ای خطاب به او چنین نوشته است:

»یا حق، … اخیراٌ مسافرتی به هامبورگ کردم. برخلاف انتظار خیلی خوش گذشت. از اینجا که خیری ندیدیمبه علاوه اشکالات خیلی مضحک برای جواز اقامت میکنند. … لذا خیال مسافرت به لندن را دارم. تا چه پیش بیاید. …قربانت (امضا)«

سفر هدایت به هامبورگ به دعوت دوست و دوستدار او، فریدون فروردین زرتشتی که مقیم این شهر بود صورت گرفت.  هدایت که در فرانسه به شدت با مسئله اجازه اقامت روبرو بود و اقامت سه ماه داشت، این سفر را وسیله ای نیز برای اخذ اقامت مجدد سه ماه بعد از باز گشت به پاریس تلقی میکرد. فرزانه در خاطراتش از آخرین روزهای زندگی هدایت ضمن بیان این موضوع تاکید میکند که صادق هدایت از مشکلات گرفتن اقامت در فرانسه رنج میکشیده، و حتی مجبور شد قبل از سفر به هامبورگ برای تمدید اقامت بعدی یک گواهی پزشکی ساختگی تهیه کند. طبق گزارش فرزانه سفر هدایت به هامبورگ چند روزی بیشتر طول نکشید و قبل از عید به پاریس برگشت ولی همچنان با مشکل تمدید اقامت روبروبود. (م. ف. فرزانه، آشنائی با صادق هدایت، تهران، نشر مرکز  ۱۳۷۲، ص ۱۹۶ تا ۲۱۹)

آیا ممکن است صادق هدایت در هامبورگ به کمک دوستش فریدون فروردین تقاضای اقامت کرده باشد؟

او در ۱۰ مارس ماه ۱۹۵۰ یعنی درست یکماه مانده به خودکشی به برادرش محمود هدايت نوشت:  »عجالتا با اشکالات زياد دو ماه تمديد جواز اقامت در فرانسه را گرفتم، لکن خيال دارم سويس يا جای ديگری بروم. اشکالات زياد يرای ايرانيان است

استاد سعيد نفيسی، او ديگر چرا رفت؟ ، مجله ی کاويان، سال دوم، شماره ۴۲، ۵ ارديبهشت ۱۳۳۰

 اما هدایت به سويس و جای ديگر نرفت و بامداد روز دوشنبه ۱۹ فروردين ماه ۱۳۳۰ در پاريس، در آشپزخانه ی آپارتمان اجاره ای خود در بلوار سن ميشل، کوچه ی شامپيونه، با گشودن شير گاز به زندگی خود پايان داد؛ و روز بعد، دانشجويان ايرانی، که در آموزشگاه های پاريس تحصيل می کردند، جسدش را در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اش يافتند (به نقل از سایت ادبکده، صادق هدایت:    

 www.hedayat.adabkade.com/

صادق هدایت نه به قصد خودکشی، بلکه برای یافتن آرامش به فرانسه آمده بود و به دنبال مکانی برای نفس کشیدن و راهی برای تنها قدم زدن بود. او از زندگی قطع امید نکرده بود، ولی آنچه در اروپا دید، با آنچه ۲۰ سال قبل دیده بود، تفاوتی فاحش داشت. او که در زمان حیاتش درمیان مجامع ادبی دنیا از شهرت و محبوبیت برخوردار بوده و بعضی از آثارش به زبانهای خارجی و فرانسوی ترجمه شده بود، اکنون در فرانسه از حق اقامتی که به یک دانشجو نیز قائل اند، محروم بود و باید برای حق نفس کشیدن با اداره اقامت بجنگد.

اگر بیوگراف نویسان هدایت خود تحقیر و توهین ادارات پرتکبراروپائی را برای دادن چند هفته اقامت دیده بودند، شاید به این جنبه مسئله بیشتر ارزش قائل میشدند. خودما درآلمان باوجود داشتن اقامت  دانشجوئی چند هفته قبل از گرفتن اقامت به شدت دچار یأس و افسردگی میشدیم و گاه بدون داروی آرامش بخش قدم به اداره اقامت نمیگذاشتیم. بارها به خاطر دارم که مأمور مربوطه نه جواب سلام مرا میداد و نه پاسخی به خداحافظی. تمدید اجازه اقامت مانند تمدید حق حیات بود وگاه مأموراداره اتباع بیگانه با اکراه مهر اقامت روی گذرنامه کوبیده و آنرا بدون یک  نگاه روی میز به طرف ما پرتاب میکرد و با کارهای دیگرش مشغول میشد. 

صادق هدایت در ماه های آخر حیات نه در کشورخودش آرامش داشت و نه در غربت. جو تغییریافته و غیرقابل تحمل   وطنش اورا به فرانسه کشاند و درآنجا  گرفتار بی اعتنائی و سردی بوروکراسی اروپای متمدن شد.

 

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert