سخنی با خواهران و برادران مسیحی (شده

طبق آمارغیررسمی در حال حاضر بیشترپناهند گان ایرانی  افغان  درآلمان به دلیل مسیحی شدن اعلام  پناهندگی  می کنند. البته میدانیم که خیلی از هموطنان نیز بدون مسئلۀ اقامتی مسیحی شده اند و هم هستند کسانیکه برای بدست آوردن اقامت از این راه میروند. اینهم موضوع جدیدی نیست و نباید وسیله یی برای سرزنش آنها گردد. مگر آن ملت ها و یا گروه ها و افرادی که در طول تاریخ دین شانرا عوض کردند، به دنبال راحتی و یا امنیت بیشتری نبودند؟  میلیونها نفر کاتولیک در اروپا در ظرف چند دهه پروتستانت شدند، تا خود را با حکام محلی وفق دهند، شکل گیری تشیع و تسنن هم در ایران و افغانستانِ امروز بر مبنای قدرت سیاسی قرن های گذشته صورت گرفته است. تغییر دین (روبنای عقیدتی) همیشه به نوعی با شرایط زندگی انسانها (زیربناب اجتماعی) ار تباط داشته است.

از زمانیکه سلمان رشدی „آیات شیطانی“  را نوشت و حکم قتلش به دلیل ارتداد صادر شد،  موضوع تغییر دین در غرب و شرق بیشتر بر سر زبانها افتاد و لطمۀ بزرگی هم به اسلام زد.  تغییر و انتخاب دین به اعتقاد نگارنده یکی از اساسی ترین حقوق حقۀ هرانسانست و هیچ مرجعی چه دینی و چه سیاسی و یا قضائی اجازۀ ورود به این خلوتگه راز را نداشته و نباید به تجسس در انگیزۀ تغییر دین به پردازد.

بسیاری از هموطنان برای مسیحی شده میگویند، ما اسلام و مسیحیت را باهم مقایسه کردیم و دیدیم که مسیحیت بهتر است. برای تغییر دین استدلال لازم نیست و کافی است بگوییم آن دین و این دین برای من آرامش و سعادت می آورد، این آرامش میتواند با اسلام ، مسیحیت، دین زردشت، بودیسم و یا حتی بهائیت بدست آید. رسیدن به آرامش جوهر مشترک و اصیل همۀ ادیان است.  ولی اگر قرار است دست به مقایسه و استدلال بزنیم، باید راه مشکل تری را طی کرده و به خود بیشتر زحمت بدهیم.

مقایسه های ناقص و غیرتاریخی 

بدترین نوع مقایسه که ازدیرباز بین مسلمانان و مسیحیان رواج دارد، آوردن نقل قولهایی از کتابهای مقدس طرفین و کوبیدن آنها به سر یکدیگر است. چنین روشی به شدت بین شیعه و سنی نیز در جریان است. این روشی شبه علمی بوده و جز عوامفریبی هدفی ندارد. اگر نقل قولی می آوریم، باید موقعیت تاریخی آن (اسباب نزول) به دقت در نظر گرفته شود و بررسی شود که آیا این آیه برای همۀ قرون آمده است، یا برای موقعیت خاصی. باید همین روش را هم برای کتاب خود و هم برای طرف مقابل اعمال کنیم. بطور مثال مسلمانان برای اثبات (!)  خشونت در مسیحیت به آیه یی در انجیل استناد می کنند که در آن عیسی خطاب به شاگردانش می گوید: »فکرنکنید که من آمده ام تاصلح را بیاورم. من نیامده ام تا صلح را بیاورم، بلکه شمشیر را« (لوقا، باب ۱۰، آیۀ ۳۴ و شبیه آن در لوقا، باب ۱۲ آیه ۴۹ و باب ۲۲ آیه ۳۵) من به عنوان یک مسلمان باید به  ادامۀ این آیه و به جدایی و ستیز بین افراد مسیحی و غیر مسیحی خانواده توجه کنم: منظور عیسی اینست: »آمدن من مانند شمشیربرانی باعث جدایی اعضاء خانواده از یکدیگر خواهد شد و صلح آرامش بین طرفداران من و مخالفین ازبین خواهد رفت«. این پیشبینی درست هم از آب درآمد. در اینجا شمشیر به معنی قدرت و قاطعیت بوده و وسیلۀ جدائی انسانهاست.  عیسی خود را دراین آیه و خیلی آیات دیگر پیروی از خود را تنها راه نجات شناخته و حاضر نیست هیچ راه و شخص دیگری را برخود برتر بداند. آیا این نشانۀ خودخواهی اوست؟ چنین نیست،  اگر اینرا نمیگفت تنها منجی و مسیح نبود. دریک زمان دومسیح نمیتواند وجود داشته باشد. یک مسلمان وقتی به چنین آیه یی رسید، باید با همان انصاف به آن برخورد کند که با قرآن میکند، و بطور متقابل همین انتظار از مسیحیان می رود. ما در قرآن میخوانیم که »مردان سرپرست زنان اند.«  الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ   وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ    (سورۀ نساء آیۀ  34) و اگر به ادامۀ ایه توجه کنیم، می بینیم که مشروعیت این حق تنها به خاطر تأمین مخارج خانواده بوده است و با شرایط امروز که زن و مرد در موارد زیادی هردو چرخ اقتصادی خانواده را می چرخانند، دیگر این موضوع اعتبار ندارد. آنهایی که به این آیه ایراد میگیرند، باید توجه کنند که این آیه درست از انجیل برداشته شده و در کتاب مقدس بارها تکرار شده است:  »به احترام مسیح، مطیع یکدیگر باشید * ای زنان همچنانکه از مسیح اطاعت می کنید، از شوهر تان اطاعت نمائید * زیرا شوهر رئیس و سرپرست خانواده است …« (نامۀ پولوس به مسیحیان اِفسوس، باب ۵، آیۀ ۲۱ به بعد. و همچنین نامۀ پولس به مسیحیان کولسی، باب ۳، آیۀ ۱۸ ) و پولس درنامۀ خود به طیطوس می نویسد: زنان باید» عاقل و پاکدامن باشند، و کدبانویی شایسته و مطیع برای شوهر خود باشند….« (باب ۲، آیۀ ۵) ,,  وهمچنین اول پطروس، باب ۳، ایۀ ۳  .همانطور که می بینیم این سفارشات تنها به خاطر اینست که نظم خانواده طبق اصول ۲۰۰۰ سال پیش برقرار بماند. پولس در ابتدا می گوید: »به احترام مسیح، مطیع یکدیگر باشید« و منشأ این اطاعت را مسؤلیت شوهر به عنوان تنها سرپرست مالی میداند، همان موضوعی که در قرآن نیز آمده است.

وشاید خیلی ها ندانند که سفارش قرآن برای پوشش زنان عیناً از انجیل گرفته شده است. پولس در نامۀ اول به قرنتیان (باب ۱۱ آیات ۵ به بعد زنان را به پوشش سر سفارش میکند:

»زن با پوشیدن سرخود اطاعت خود از شوهر رانشان میدهد. * اگر زن سرش را نمي پوشد، موي را نيز بِبرد؛ و اگر زن را موي بريدن يا تراشيدن قبيح است، بايد بپوشد. * زيرا مرد را نبايد سر خود را بپوشد چونكه او صورت و جلال اما زن جلال مرد است *  زيرا كه مرد از زن نيست بلكه زن از مرد است.* و نيز مرد بجهت زن آفريده نشد، بلكه زن براي مرد.«

مسیحیان به حق می گویند، این ایات و سفارشات برای ۲۰۰۰ سال پیش بوده است. مسلمانان نیز نباید اینگونه ایات را علیه آنها علم کنند. در مقابل انتظار میرود که همین رفتار هم بطور متقابل صورت گیرد. مسیحیت و اسلام هردو در جوامع مردسالار ماقبل قرون وسطی ظهور کردند، در زمانیکه نه حقوق بشر و نه حقوق زنان و کودکان وجود داشت.  موضوع »کتک زدن زنان« در قرآن نیز از همین قبیل است. نیازی نیست که آنرا توجیه کنیم. این ایه نتیجۀ نابرابری زن و مرداست که در تورات و انجیل هم آمده است و منعکس کنندۀ وضعیت جامعۀ آن دوره است.  ما میدانیم که در قرآن آیات ناسخ و منسوخ وجود دارد. این نشاندهدۀ این اصل است که قرآن منسوخ شدن آیات به واسطۀ تغییر شرایط را (همراه با حفظ آیۀ منسوخ) می پذیرد. این اصل اساسی است. واگر قبول کنیم که این تغییر شرایط بعد از پیامبر هم ادامه داشت، دراینصورت دونوع آیۀ منسوخ خواهیم داشت: منسوخ در کتاب و منسوخ در زمان.    بنابراین منسوخ شدن آیات اصل است و چگونگی منسوخ شدن آنها فرع.  در قرآن آیات مربوط به داشتن برده در قرآن منسوخ نشدند، ولی سیرتمدن بشری آنها را عملاً منسوخ کرد.

یکی از بهترین موارد برای همیشګی نبودن همۀ آیات، موضوع شراب در قرآن است:  ما در قرآن در کنار آیات  حرمت شراب به آین آیۀ عجیب هم که فراموش شده برخورد میکنیم:

وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿سورۀ نحل، آیۀ ۶۷﴾ (و از میوۀ درختان خرما و انگور بادۀ مستی بخش و خوراکی نیکو برای خود میگیرید.  قطعاً در اینها برای مردمی که تعقل میکنند، نشانه هاست.)

در این مرحله شراب حرام نبود. در مرحلۀ دوم مستی در حال نماز ممنوع شد:

 “يَا أَيهَا الذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ  (ای ایمانداران درحال مستی نماز نخوانید، برای اینکه بدانید، چه می گوئید… )   (سورۀ نساء، آیۀ ۴۳) در و بالاخره در مرحلۀ سوم شراب بطور قطع ممنوع میشود: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيطان (مائده، آیه ۹۰) (ای ایماندارن، شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه ناپاک و کار شیطانند …) در اینجا میبینیم که مخاطب مرحلۀ دوم وسوم تنها اعراب بی فرهنگی بودند که درحال مستی به نماز می ایستادند و قمار میزدند. سؤال اینجاست که آیا شراب دراین آیۀ آخر بواسطۀ همراه شدن آن با قمار و بت پرستی و …  حرام اعلام شده است؟

بنابراین استناد به آیات کتاب مقدس و قرآن بدون بستر اجتماعی و تاریخی آنها و زدن آنها به سرهم دردی را دوانمیکند. بحث، مقایسه و دیالوگ ما نباید بر اساس آیه پراکنی متقابل باشد، در هردو کتاب به اندازۀ کافی آیات قابل پراندن به یکدیگر وجود دارد. اگر بخواهیم آیات را از بستر تاریخی و شرایط آن دوره ها جداکنیم، هیچگونه اصلاح دینی را نمیتوان انتظار داشت.

بحث پایان پذیر خشونت در اسلام

موضوعی که درهمین رابطه  همواره بر بحث بین مسیحیان و مسلمان سایه می اندازد، موضوع خشونت، جنگ و مجازاتهای سنگین بدنی است.  دراینجا نیز آیه پراکنی بدون توجه به چارچوب زمانی و مکانی آنها فراوان دیده میشود. اگر قرار بر مقایسه است، باید اینکار را صادقانه و منصفانه انجام دهیم واین مستلزم اینست که چند بعد موضوع را در نظر بگیریم: شخصیت و رسالت عیسی و محمد، خشونت در متن قرآن و کتاب مقدس، تحولات این دو مذهب در قرن های بعد  و بالاخره خشونت در اسلام و مسیحیت در عصر حاضر.

عیسی و محمد دوشخصیت کاملاً متفاوتند و هرکدام هدفی را دنبال میکردند. عیسی ابن مریم خود را همان مسیح ومنجی یی میدانست که در تورات به آمدن او بشارت داده شده است و کردار و گفتارش در انجیل بیانگر همین ادعاست. آیا ممکن کسی که خود را پزشک و نجات دهندۀ جان انسانها میداند، بجای شفا دادن، بیمار را آزار دهد؟ ازآن گذشته عیسی در تاریخ شخصیتی اسطوره یی است که نه ولادت و نه شهادتش و نه برخاستن مجدد از قبر با واقعیت های تاریخی منطبق است. همۀ مطالعات تاریخی نشان میدهد که او درسن ۲۹ تا ۳۰ سالگی توسط یحیی غسل تعمدید شد و در آپریل سال ۳۰،  و یا حداکثر ۳۳ میلادی به صلیب کشیده شد. بنابراین دعوت و بشارت او حد اقل ۶ ماه و حد اکثر ۳ سال بیشتر نبود. علمای مسیحی بین »عیسای تاریخی«  و »مسیح اسطوره یی«  کاملاً فرق می گذارند، اولی را موضوعی علمی و تاریخی و دومی را مسئله یی ایمانی و قلبی میدانند. 

درمقابل، محمد یک شخصیت کاملاً زمینی است که طبیعی به دنیا می آید، زندگی میکند و از دنیا میرود. نه بازگشتی دارد و نه معجزه یی از او سر می زند.  او هم مانند برادرش عیسی یک منجی است، ولی از همان ابتدا در جهت ایجاد یک نظام جدید سیاسی و اجتماعی قدم بر میدارد. او  نجات بشریت را در یک نظم عادلانۀ توحیدی میدانست و در ابتدا درمکه میخواست بدون جنگ و خونریزی به این هدف نایل شود. محمد بجای سه سال ٠ ١  سال در مکه  مانند عیسی صلح آمیز دینش را تبلیغ کرد. سوره های مکی قرآن  شباهت زیادی به مزامیر داود و بخش هایی از انجیل مانند موعظه بر روی کوه دارد.  آیات مکی پر است از محبت به فقرا، در راه ماندگان، یتیمان، انفاق مال، گذشت، صبر و تسامح.  محمد هنگامیکه خطر کشته شدن خود و یارانش را دید به جای تسلیم به مدینه هجرت نمود. اگر بخواهیم این دو پیامبر را باهم مقایسه کنیم باید بگوییم محمد به سرگذشت عیسی واقف بود و ترس اینرا داشت که در صورت ماندن در مکه مانند او هم کشته شود و قرآن نیز به این خطر اشاره می کند.  این یک عکس العمل کاملاً طبیعی بود. پیامبر اسلام در مدینه وارد گود سیاسی ونظامی شده و شخصیت جدیدی یافت که باهمۀ پیامبران قبل از او تفاوت داشت. این دوره کاملاً  یک حرکت دینی-سیاسی است، همراه عملیات نظامی: فعالیت های  چریکی، حمله به کاروان ها، بدست آوردن غنائم، جنگ و گریز و صلح، یافتن هم پیمانها برای مقابله با مشرکین، وضع قوانین و مجازانهای خشن برای ایجاد انظباط انقلابی و جلوگیری از تفرقه و دودستگی  و در نهایت پیروزی بر مخالفین. حکم ارتداد که در همین کشمکش ها آمده است و تنها به معنی خارج شدن از دین نیست. آیت الله منتظری چند سال پیش چنین فتوا داد که در آن زمان خروج از اسلام مساوی بود با اعلام جنگ علیه اسلام. کسی که  به اسلام پشت میکرد، در واقع به جبهۀ مخالف رو می آورد و عملاً به عنوان خائن و یا فراری جنگی دیده میشد.

مقایسۀ بین عیسی و محمد دراین دوره مثل مقایسۀ بین یک پزشک و یک افسر ارتش است و یا اینکه بخواهیم بودا و ناپلئون یا گاندی و لنین را با هم مقایسه کنیم. عیسی در دادگاه فرمایشی در روز مصلوب شدن در مقابل پیلاطوس می گوید: „من یک پادشاه دنیوی نیستم. اگر بودم، پیروانم می جنگیدیند، تا در چنگ سران قوم یهود گرفتار نشوم. پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست“ ) انجیل یوحنا، باب ۱۸، آیۀ ۳۶) 

او مردم را به مقاومت علیه ستم دعوت نمیکند. بلکه درست برخلاف آن میگوید: »با شریر مقاومت مکنید، بلکه هرکه به رخساره راست تو  سیلی زند، دیگری را نیز بسوی او برگردان و اگر کسی … قبای تورا بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار …من به شما میگویم که دشمنان خود را دوست بدارید … و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید.  «(موعظه بالای کوه در انجیل متی، باب ۵، آیات ٣۹ تا ۴۵  وبسیاری از آیات دیگر).

آنچه را که عیسی دربالا موعظه میکند، در روابط فردی برای نشان دادن بزرگواری و بخشش مطرح است و قرار است متجاوز به خود آید، نه اینکه یک سیلی دیگرهم بزند، که دراینصورت بی شخصیتی خود را نشان خواهد داد.   ولی با این دستورالعمل فردی نمیتوان یک نظام اجتماعی  وسیاسی ساخت و نمونه ای هم در تاریخ دیده نشده که یک جامعۀ مسیحی بجای دفاع از خود، دشمن و متجاوز را دوست بدارد. واین جملۀ مسیح هم ضرب المثل شده است که: »مال امپراطور را به امپراطور بدهید و مال خدا را به خدا )  «متی ۲۲، آیه ۲۱)   او اصولاً به سیاست کاری ندارد و میخواهد شفادهنده و منجی بماند. سکولاریسم و جدائی دین از سیاست از همان ابتدا جزو مسیحیت بود. ولی رفتار پیامبر اسلام در مدینه برای جامعه سازی و تشکیل دولت همراه بود با جنگ و  گریز و صلح . آن دسته از آیاتی که حاوی دستور جهاد و قتال می باشند، بیانگر یک وضعیت جنگی و رو درروئی مداوم مسلمانان با مشرکین و یهودیان است، آنهم درگیری هایی که بر یک جامعۀ نوپا تحمیل شده است. مسیح نمیخواست یک نظام جدید بیافریند و اگر چنین میکرد، او نیز از موجودیت این جامعه دفاع می نمود. در دفاعیه ای که در بالا آوردیم می گوید: »اگر (به دنبال قدرت) بودم ، پیروانم می جنگیدیند.« روش اسلام در مدینه همان روشی است که همۀ  جنبش ها و انقلابهای عصر حاضر، با وجود روشنگری و تمدن از آن نه تنها پیروی کرده، بلکه به مراتب بی رحمانه تر با مخالفین و ضد انقلاب برخورد کرده اند.

عصر تاریک قتل عام و نابودی

اگر ما از عهد جدید عبور کرده و به عهدعتیق نگاه کنیم، خواهیم دید که جنگهای پیامبران بنی اسرائیل علیه پیروان ادیان دیگر به مراتب خش تر از دورۀ اسلام بوده است. بنی اسرائیل بعد از آزادی از مصر و تصرف سرزمین موعود در کنعان به ریشه کردن اقوام دیگر پرداختند، که داستان آن به تفصیل در عهد عتیق  آمده است.  در داستان حملۀ سپاهیان موسی به شهر مدین میخوانیم: »اسرائیلیان همۀ زنان و بچه ها را به اسیری گرفتند … همۀ شهرها و روستا ها و قلعه های مدین را آتش زدند… ولی موسی بر فرماندهان سپاه خشمگین شد و از آنها پرسید: چرا زنهارا زنده نگه داشتید؟ …. پس تمام پسران و زنان شوهردار را بکشید. فقط دخترهای باکره را برای خود زنده نگه دارید.«   اعداد، ۳۱، ۹ تا ۱۸ (ترجمۀ تفسیری کتاب مقدس، ص ۱۶۴)

 همچنین داستان جنگ های یوشع بن نون جانشین موسی علیه اهالی کنعان، اریحا و عای  در چند صفحه پراست از  کشتار دستجمعی غیر یهودیان و به آتش کشیده شدن شهرها و قصبات (یوشع، ترجمۀ تفسیری کتاب مقدس، ص۲۱۱ به بعد)  همینوراست دورۀ پادشاهی داود که همراهست با فتوحات در سرزمین مقدس و سرکوبی اقوام غیر یهودی  (دوم سموئیل).  این سخن که این گونه رفتار ها در آن دوره طبیعی بوده و رواج داشته است، تنها تا اندازه یی درست است. ما در همان اعصار کورش کبیر راهم داریم که اولین مروج حقوق بشر بود و مانع آتش زدن و قتل عام انسانها میشد. هنگامیکه دین و سیاست باهم یکی میشوند، هرنوع جنایتی مجاز دانسته میشود.  مسیحیان باوجود اینکه به وحدت کتاب مقدس (انجیل و تورات) اعتقاد دارند، از نقل اینگونه وقایع در درسهای تعلیمات دینی مدارس، کتابهای کودکان و درسهایی که برای علاقمندان به مسیحی شدن میدهند، خودداری میکنند و یا منکر وقوع تاریخی چنین رفتارهایی میشوند. بهتر است که مسلمانان هم در درسهای مدارس شان از این نمونه پیروی کنند. وقتی از کشیش های مسیحی دربارۀ این آیات سؤال می کنیم، میگویند: شرایط در آن زمان چنین بود و جنگها غیر انسانی بودند. ما به آنها کاملاً حق میدهیم ولی به نگرش تاریخی و انتقادی به همۀ کتب مقدس اعتقاد داریم و دوست داریم، همۀ این کتابها از دید تاریخی و با توجه به شرایط آن زمان بررسی شوند. این هم برای قرآن و هم برای کتاب مقدس معتبر است.

دین در دست قدرتمندان و عوام الناس

همینطور است موضوع تحولات دینی پس از این دو پیامبر. هر دو دین پس از عیسی و محمد به  دست عوام الناس افتاد و ابزار قدرتهای سیاسی شد. این جریان تا امروز ادامه دارد.

نه عمل صلیبیونِ امروز علیه مسلمانان افغانستان و دیگر نقاط باید به حساب کتاب مقدس گذاشته شود و نه کشتار فلسطینی ها بدست اسرائیل دلیلی بر غیرانسانی بودن تورات است، هرچند که مردم  عادی افغانستان و نوارغزه این حملات را به عنوان »تجاوز مسیحیان و یهودیان« میدانند و تفاوتی بین دولت ها و دین شان قائل نیستند. جای تعجب هم نیست: وقتی جرج بوش که هرشب قبل از خواب کتاب مقدس میخواند، لشکرکشی خود را بعد ۱۱ سپتامبر »جنگ صلیبی«  میداند، مردم عادی میتوانند کشتارهای مردم بیگناه افغانستان و عراق را که چندین برابر بیشتر از قربانیان ۱۱ سپتامبر است، شکنجۀ زندانیان و اسرا در ابوغریب، بگرام و گوانتانامو را هم  به حساب مسیحیت بگذارند.

عیسی نیز یک مصلح صلحدوست بود، ولی وقتی دینش ابزاری برای قدرت طلبی شد،  جنگهای صلیبی ازآن بیرون آمد. صلیبیون که با شعار»این خواست خداست« به سرزمین های بی دفاع مسلمان نشین حمله کردند، از همین جنگهای قوم بنی اسرائیل الهام می گرفتند و حتی این آیۀ انجیل را تحریف کردند که فرموده بود: »فکرنکنید که من آمده ام تاصلح را بیاورم. من نیامده ام تا صلح را بیاورم، بلکه شمشیر را.«  مسیحیان در جنگهای صلیبی هنگام حرکت از اروپا ابتدا سر راهشان یهودیان را به خاک و خون می کشیدند و سپس به سوی بیت المقدس پیش می رفتند. باوجود اینکه از انجیل دستوری برای جنگ و خونریزی استخراج نمیشود، درعین حال آنها از جنگهای بنی اسرائیل و آنچه در عهد عتیق آمده است، برای رسیدن به سرزمین موعود الهام میگرفتند و »جنگ مقدس«  را وارد مسیحیت کردند. در اولین حملۀ صلیبیون به بیت المقدس طبق روایات مورخین در سال ۱۰۹۹ بین ۳۰ تا ۷۰ هزار مسلمان و یهودی قتل عام شدند. نه تنها مورخین مسلمان چون ابن اثیر، بلکه مورخین مسیحی مانند ویلهلم صوری (متولد ۱۱۳۰) نیز این جنایت ها را گزارش کرده اند. دریکی از این گزارش های اروپایی آمده است: »کشتار آنچنان زیاد بود که جنگجویان ما تا غوزک پا در خون بودند. « هنگامیکه مسلمانان به سرکردگی صلاح الدین ایوبی در دوم اکتبر سال ۱۱۸۷ بیت المقدس را از دست صلیبیون خارج کرد، از مسیحیان تنها جزیه گرفت. تعدادی از افراد را که بی پول بودند، به بردگی گرفت و این بردگان توسط برادرش عادل از او خریده و آزاد شدند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید گفت که اعمال خشونت و جنگ با انگیزۀ دینی و سیاسی در هر دو مذهب در طول تاریخ رواج داشته است. ما درتاریخ جنگهای مسلمانان نیز شاهد خشونت، تجاوز و کشتار بوده ایم: سلطان محمود غزنوی تحت نام جهاد حداقل سی بار به هند حمله کرده، هزاران نفر هندو را کشت و معابدشان را غارت و با خاک یکسان کرد.  کشتار ارامنه در ترکیه درسال 1917 نمونۀ دیگری از تعصب دینی و خشونت سیاسی است. همینطور است کشتارهایی که بین خودمسلمان رخ داده است وا زحجاج بن یوسف گرفته تا به امروز ادامه دارد. کشتار زندانیان سیاسی ایران درشهریور سال ۱۳۶۷ و جنایت های طالبان در افغانستان نیز بنام اسلام صورت گرفت.

اسلام تنها راه سعادت بشر نیست …

بیشتر مسلمانان از این موضوع غافل اند که اسلام راه را برای به رسمیت شناختن ادیان دیگر باز گذاشته است. ولی خیلی از مسلمانان بجای توجه به آن خود را گل سرسبد خلقت و دین خود را بالا ترین و کامل ترین ادیان میدانند. همین انحصارطلبی و خودبزرگ بینی درعلمای ما هم یک احساس غرور و بی نیازی نسبت به مطالعۀ ادیان دیگر ایجاد کرده است. این احساس بی نیازی و برتری طلبی یکی از علت عقب ماندگی تاریخی مسلمانان است. ولی اسلام تنها دینی است که در کتاب مقدسش ادیان دیگر را به رسمیت شناخته و آنها را گمراه نمیداند. این موضوع در کتاب مقدس دیده نمیشود:  یهودیت قوم بنی اسرائیل را برترین اقوام مییداند وکسی میتواند یهودی باشد که از مادریهودی بدنیا آمده است.   عیسی بن مریم نیز (همانطور که در بالا اشاره شد) بارها سعادت و رستگاری را تنها و تنها در پیروی از شخص خود میداند. از کسی که خود را مسیح موعود میداند، انتظار دیگری هم نباید داشت. قرآن ۷۰۰ سال بعد از آن به تناسب رشد فرهنگی و فکری، بارها  اهل کتاب را نه تنها قبول میکند، بلکه گروه هایی از آنانرا تحسین و تمجید میکند. (سورۀ بقره آیۀ ۶۲، سورۀ مائده آیه ۶۹ )  قرآن در کنار یهود و نصارا حتی صائبین (صائبین طبق بعضی از تفاسیر کسانی بودند که باوجود اعتقاد به خدا، ستارگانرا تقدیس میکردند.)  و پیروان آئین مهر و یا به قولی زردشتیان (مجوس) را از مشرکین نَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامة (سوره حج، آیه 17)  آنان كه ايمان آوردند و آنان كه يهودى‏اند و صابئان و نصارى و زردشتیان و كسانى كه شرك ورزيده‏اند ، حتماً خدا روز قيامت ميانشان داورى مى‏كند.

تنگ نظر و برتری طلب بجائی رسید که مسلمانان پیروان ادیان دیگر و غذای آنها را ناپاک دانستند، باوجود این آیۀ قرآن: .. وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ  (سورۀ مائده، آیۀ ۵) (غذای اهل کتاب برای شما و غذای شما برای آنان حلال است) تأثیر شدید یهودیت بر فقه اسلامی در این موارد بخوبی دیده میشود.

شریعت خشن و خدای انتقامجو؟

موضوع دیگری که همیشه مطرح میشود، جریان مجازاتهای سنگین و خشن در قرآن است. دراینجا بازهم اشاره می کنیم به اینکه انجیل بیانگر زندگی یک مصلح، منجی و واعظ مهربان بنام عیسی است که مدت کمی زندگی کرد و جامعه یی ایجاد نکرد، تا درآن به قوانینی نیاز باشد. بودا و زردشت نیز چنین بودند. قران از نظر شریعت و قوانین پیرو تورات است ولی دراین مجازاتها تجدید نظر اساسی میکند.  در تورات میخوانیم که پس از استقرار بنی اسرائیل و تشکیل امت، یک سلسله قوانین برای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ومقررات جزائی مطرح میشوند. کتاب لاویان پراست از مقررات دربارۀ قربانی، حقوق کاهنان، گوشتهای حرام، طهارت، زایمان، نجاسات، روزه و کفاره، خون حیوانات، مجازات زنا، اعیاد و سایر واجبات و محرمات که به شیوۀ توضیح المسائل  حدود ۲۰ صفحه را به خود اختصاص میدهد. شریعت موسی از طرف عیسی تبلیغ نشد، ولی بخش کوچکی از آن (محرمات و بعضی از احکام جزایی) وارد قرآن شد، چون قرآن نیز به تبعیت از پیامبران بنی اسرائیل به دنبال ایجاد امت واحد بود و به قانون نیاز داشت. ولی نکتۀ بسیار ظریف در اینجاست که قرآن این قوانین و مجازاتهای خشن را به حداقل کاهش داد. بطور مثال مجازات اعدام و سنگسار در عهدعتیق برای موارد متعددی آمده است. ولی در قران کشتن انسان تنها در مقابل قتل نفس و فساد فی الرض قبول شده و حکم سنگسار نیامده و به قولی حذف شده است. درعهد عتیق، سفر لاویان، باب ۲۰ مجازات اعدام و سنگسار برای این  گناهان ذکر شده است: قربانی فرزند برای خدایی دیگر،  پیروی از جادوگران، لعنت پدر و مادر، زنا، همجنسگرایی، همخوابگی شوهر با مادرزن (مجازات سوزاندن هردو)، نزدیکی جنسی بین مرد و حیوان (کشتن هردو)، نزدیکی زن با حیوان (کشتن هردو)، برای نگاه کردن خواهر و برادر به عورت یکدیگر و همخوابگی با زن حایض مجازات »نابودی«  طرفین در نظر گرفته شده است. (لاویان، باب ۲۰، آیات ۱ تا ۲۱) کتاب مقدس برای گناهان خیلی کوچک نیز مجازات سنگسار را آورده است، مانند شکستن حرمت سبت (کارکردن در روز شنبه). دربارۀ کسی که روز شنبه هیزم جمع میکرد، آمده است: »خداوند به موسی گفت: این شخص البته کشته شود. تمامی جماعت … او را با سنگها سنگسار کنند.«   (اعداد، باب15، ایه ۳۲ به بعد. زنی که فرزند زاییده است، تا 7 روز نجس است. (لاویان، ۱۲، آیه ۲) حقوق زن در عهد عتیق بسیار ضعیف است، بر خلافِ عیسی که به زنان و حتی زنان بدکاره توجه و لطف خاصی داشت که در هیچ مذهب دیگری نمونه ندارد. بازهم در تورات (عهد عتیق) آمده است: اگر مردی بعد از ازدواج متوجه شود که زنش باکره نیست و به اوتهمت بزند که قبلاً با مرد دیگری بوده است، و پدر دختر ثابت کند که دخترش باکره بوده است، باید شوهر را تنبیه کنند و زن براو حرام میشود. »لیکن اگر این سخن راست باشد و علامت بکارت آن دختر پیدانشود … اهل شهر اورا سنگسار کنند، تا بمیرد، چون در خانۀ پدر خود زنا کرده است.«   (تثنیه، باب ۲۲، آیۀ ۲۰ و ۲۱)  و اگر مردی به دختری باکره یی در شهر تجاوز کند، مرد باید سنگسار شود و  دختر نیز » چون درشهر بوده و فریاد نکرد«   باید سنگسار شود. ولی اگر به دختر در صحرا تجاوز شود، تنها مرد سنگسار میشود (همانجا، آیۀ  ۲۵)

 عهدعتیق وسواس عجیبی در موضوع نجس-پاکی دارد و بدون شک  موضوع »نجاسات« تاحد زیادی وارد فقه اسلامی ما هم شده است.

هنگامیکه مسیحیان را با اینگونه آیاتی دربارۀ حقوق زنان، جنگ و مجازاتهای خشن در کتاب مقدس  روبرو می کنیم، به حق میگویند، ما به این ها دیگر عمل نمی کنیم و شما مسلمانان عمل میکنید! این استدلال کاملاً درست بوده و اصل موضوع را بیان میکند. ولی این سؤال هم بجاست که آیا مسیحیت خود باعث این اصلاحات شده است، و یا این آزادمنشی از طرف نظام سرمایه داری بر آن تحمیل شده است؟ این یک مقایسۀ نابرابر و غیرمنصفانه است که کلیسا همۀ پیشرفت های غرب در زمینۀ حقوق بشر و روشنگری را به حساب خود گذاشته  و در مقابل همۀ رفتار های خشونت بار اقلیتی از مسلمان را  به حساب اسلام بگذارد! آیا برای حذف مجازات اعدام، برابری زن مرد، کنوانسیون ژنو برای مقررات جنگی و یا اعلامیۀ حقوق بشر کشیشان مسیحی پیشقدم بودند و یا نیروهای لائیک؟ آیا جدائی دین از سیاست را کلیسا آورد و یا انقلاب فرانسه آنرا با کشتن هزاران کشیش بر کلیسا تحمیل کرد؟ کلیسای کاتولیک کشتار چند میلیون یهودی در نظام هیتلری را دید و صدایش در نیامد و دربرابر قتل و کشتار مسلمانان در الجزایر و مستعمرات دیگر سکوت کرد. مسیحیان صرب در سال ۱۹۹۵ حداقل ۸۰۰۰ مسلمانرا در بوسنی (….) کشتند و کلیسای این کشور ناظر آن بود. هیچ مسلمان عاقل و منصفی چنان کشتارهایی و همچنین کشتار ۷۶ جوان بدست تروریستی »آندرس برینگ بریویک«، را در ژولای سال گذشته  در نروژ به حساب مسیحیت نمی گذارد، هر چند که او خودرا جزو شوالیه های معبد می دانست که در دورۀ جنگهای صلیبب به دستور پاپ تأسیس شد.

این درست نیست که مسلمانان و مسیحیان  امروز زخم های کهنه را دوباره شکافته و تجاوزهای یکدیگر را به رخ هم بکشند. تجارب تلخ تاریخی باید و سیله یی باشند برای عبرت و راه را برای آشتی و دوستی باز کند و نه کینه و دشمنی. اسلام و مسیحیت 6  قرن با یکدیگر در گیر بودند. بعد از جنگهای صلیبی ترکهاعثمانی با اروپا حمله ور شدند و بعد از فتح قسطنطنیه (استانبول) بخش های زیادی از اروپا را تصرف کردند. از ۲۵۰ سال پیش به این طرف دیگر هیچگونه حمله یی از طرف یک کشوراسلامی به غرب صورت نگرفته است.

 … سخن نوآر که نو را حلاوتی است دگر

برای دیالوگ و تفاهم بین اسلام و مسیحیت بخصوص در 10 سال گذشته قدم های زبادی برداشته شد، ولی ثمرات کمی به بار آمد. مفید و سازنده بین اسلام و مسیحیت باید از این اصول پیروی کند:

۱- هیچ دینی اجازه ندارد، خود را بر تر و کاملتر  از دیگران بداند. تحمل ادیان دیگر و اظهارات لفظی کافی نیست، باید تحمل تبدیل به احترام قلبی نسبت به دیگران باشد.

۲- هر دینی باید ابتدا از ناقص بودن خود حرکت کند، دریک دیالوگ سازنده از طرف مقابل برای کمال خود بهره گیرد.

۳- برتری طلبی نسبت به ادیان دیگر و ادعای دردست داشتن حقیقت محض ما را به انحصارطلبی می کشاند و از انحصارطلبی تا خشونت راه زیادی نیست.

۴- اگر رهبران دینی دین خود را کاملترین و بهترین دین بدانند، دیگر نیازی به گفتمان و دیالوگ نیست.

۵-

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert